ازدواج میانگروهی
ازدواج میانگروهی[1] ازدواجی است میان افرادی از نژادها و قومیتهای مختلف و از اینرو هم میاننژادی و هم میانقومی است. ازدواج میان یک سپیدپوست و یک سیاهپوست ازدواجی میاننژادی است، حالآنکه ازدواج یک ژاپنی با یک چینی ازدواج میانقومی است. بااینحال، تفاوت میان نژاد و قومیت همیشه واضح و روشن نیست. در ایالات متحدهٔ امریکا، ازدواجهای میانقومی در قیاس با ازدواجهای میاننژادی سابقهٔ طولانیتری دارد. حتی در دورههای آغازین استعمار نیز مهاجران اروپایی که از ملیتها و ادیان مختلف بودند، باهم ازدواج میکردند. از سوی دیگر، ازدواجهای میاننژادی با داغ اجتماعی پررنگتر و محدودیتهای قانونی بیشتری مواجه بوده است که تا اواسط قرن بیستم همچنان ادامه داشت.
در نوشتههای دانشورانه، ازدواج میانگروهی ممکن است به پیوند زن و شوهری با ویژگیهای اجتماعی متفاوت اشاره داشته باشد؛ برای مثال، ممکن است ازدواج میان فردی تحصیلکرده و فردی تحصیلنکرده را ‐ بدون توجه به نژاد یا قومیت این زوج ‐ ازدواج میانگروهی تحصیلی بنامند. بااینحال، کمتر به این ازدواجها ارجاع داده میشود.
ازدواجهای میانگروهی بسان ازدواجهای درونگروهی بهدلایلی چون کشش رمانتیک و همسانی منزلتی میان طرفین رخ میدهد، اما بهسبب وجود موانع اجتماعی بزرگتری که پیش روی زوجهای ازدواج میانگروهی است، احتمال طلاق در این نوع ازدواجها بیشتر از ازدواجهای درونگروهی است. مطالعات رضایت زناشویی شواهدی ارائه میدهد دال بر اینکه زوجهای ازدواج میانگروهی رضایت زناشویی کمتری دارند.
ازدواجهای میانگروهی در ایالات متحدهٔ امریکا در چند دههٔ گذشته همواره روبه افزایش بوده است و از ۰٫۷ درصد کل ازدواجها در سال 1970 به ۵٫۴ درصد در سال 2000 رسیده است و نیز در سراسر جهان شمار این ازدواجها در همین دوره ۱۰ برابر شده است. ادارهٔ سرشماری گزارش داده است معمولترین نوع ازدواج میانگروهی میان سپیدپوستها و آسیاییها رخ میدهد.
چرا افرادی از گروهای نژادی و قومی متفاوت با هم ازدواج میکنند؟ نظریههای جامعهشناختی دربارهٔ ازدواجهای میانگروهی، اساساً در دو مقوله جای میگیرد: دسترسپذیری و انتخاب. دسترسپذیری همسران بالقوه به محدودیتهای ساختاری اشاره دارد که ازدواجهای میانگروهی را تقویت یا محدود میکند. مهمترین محدودیتهای ساختاری عبارت است از شمار گروههای قومی و نژادی در بازار ازدواج، اندازهٔ این گروهها، و نسبت جنسی[2] (نسبت زن و مرد) در درون این گروهها. اگرچه گروههای بیشتری به ازدواج میانگروهی روی آوردهاند و شمار این ازدواجها روبه افزایش است، اندازهٔ گروهها در نرخ ازدواج میانگروهی تأثیری عکس گذاشته است. ازآنجاییکه ازدواج میانگروهی زن و شوهری از دو گروه متفاوت را دربر میگیرد، تعداد یکسان ازدواجهای برونگروهی برای گروههای بزرگ و گروههای کوچک حامل نرخهای متفاوت است و گروههای کوچک بهشکل گریزناپذیری نرخ بالاتری پیدا میکند. از سوی دیگر، نسبت جنسی نامتعادل افراد مستعد ازدواج در درون گروه زنان و مردان را به ازدواج برونگروهی وامیدارد. بسیاری از گروههای مهاجر در ایالات متحدهٔ امریکا، بهدلیل مهاجرت تکجنسیتمحور[3] با نسبت جنسی بسیار نامتوازنی روبهرویند. برای این گروهها، نرخ ازدواجهای میانگروهی بسته به جنسیت فرق میکند.
مقولهٔ دوم از نظریههایی که ازدواجهای میانگروهی را تبیین میکند، بر انتخابهای زوج خصوصاً مبادلهٔ منزلت میان زوجین تمرکز دارد. افزایش ازدواجهای میانگروهی در ایالات متحدهٔ امریکا در دهههای اخیر همزمان بوده است با بالارفتن سطح تحصیلات بسیاری از اقلیتها و افزایش مشارکت آنها در نیروی کار که منزلت اقتصادی-اجتماعی آن را به منزلت سپیدپوستان نزدیک کرده است. هم نهادهای آموزشی و هم محیط کار فرصتهایی را برای تعامل میانقومی و میاننژادی بین افرادی با منزلتهای مشابه فراهم آورده و بدین شکل ازدواجهای میانگروهی را تشویق کرده است. افزایش ازدواجهای میانگروهی بهنوبهٔ خود داغ وارده بر مناسبات میانگروهی را کاهش داده و ازدواجهای میانگروهی را انتخابی پذیرفتنی ساخته است. در کنار منزلت اقتصادی-اجتماعی مشابه، ترجیح فرهنگی ملاحظهٔ دیگری برای انتخاب همسر است. بهموجب این ملاحظه، افراد همسرشان را از گروههایی برمیگزینند که سنت، دین، و ورزههای فرهنگی مشابهی دارند. این گرایش، ازدواجهای میانگروهی گزینشی در درون محافل قومی بزرگ، مانند مدافعان اتحاد آسیا، مدافعان اتحاد اسپانیا، و مدافعان اتحاد جزایر اقیانوس آرام را تبیین میکند؛ برای مثال، آسیاییهایی که از ملیتهای مختلفاند بیشتر به ازدواج با آسیاییها تمایل دارند تا ازدواج با غیرآسیاییها.
البته، انتخاب مستقل از دسترسپذیری نیست و این دو عامل با هم در تعامل است و با هم در نرخ ازدواج میاننژادی و میانقومی یک گروه نژادی تأثیر میگذارد. تمرکز بالای یک گروه نژادی ممکن است دسترسپذیری درونگروهی همسر را بیشتر سازد و نیز فضاهای فرهنگی یکپارچه را ‐ که همبستگی درونگروهی را نیرو میبخشد و در مقابل مناسبات میانگروهی را تضعیف میکند ‐ تقویت کند؛ برای مثال، آسیایی-امریکاییها بهشدت در ساحل غربی ایالات متحده متمرکز شدهاند؛ خاصه کالیفرنیا که در آن نرخ ازدواجهای میانگروهی آسیاییها از ایالات دیگر کمتر است، البته اگر متغیر منزلت را کنترل کنیم.
همچنین، بهنظر میرسد در بازار ازدواج میانگروهی، انتخاب بر حسب جنسیت و نژاد نیز صورت گیرد. ازدواجهای میان سیاهپوستان و سپیدپوستان بیشتر میان زنان سپیدپوست و مردان سیاهپوست رخ میدهد، حالآنکه ازدواجهای میان آسیاییها و سپیدپوستان معمولاً بین مردان سپیدپوست و زنان آسیایی صورت میگیرد، اگرچه الگوهای معکوس این الگوها هم در دهههای اخیر بهآرامی رشد کرده است.
ازدواجهای میانگروهی شاخصی است از یکپارچه و همگونشدن اقلیتها ‐ خاصه مهاجران ‐ با جامعهٔ اصلی بهویژه از رهگذر ازدواج با سپیدپوستان. بااینحال، نرخ ازدواج برونگروهی ممکن است بهخودیخود میزان احتمال ازدواج برونگروهی یک گروه را مشخص نکند، زیرا اندازهٔ گروه در این نرخها اثر میگذارد. جامعهشناسان با استفاده از مدلهای آماری پیچیده میتوانند گرایش به درونهمسری[4] (ازدواج درونگروهی) و برونهمسری[5] (ازدواج برونگروه) را با کنترل اندازهٔ گروه و عاملهای دیگر اندازهگیری کنند. این مطالعات اغلب نشان میدهد سپیدپوستان از بیشتر اقلیتها برونهمسرترند. این بدانمعناست که اقلیتها در عمل گرایش نیرومندتری برای حفظ اعضایشان در ازدواجهای درونگروهی دارند.
و نیز بینید: همگونسازی؛ سرمایهٔ فرهنگی؛ ارزشهای فرهنگی؛ نژاد؛ همگونسازی چندپاره.
بیشتر بخوانید
Heaton, Tim B. and Stan T. Albrecht (1996). “The Changing Pattern of Interracial Marriage”, Social Biology 43: 203-217
Kalmijn, Matthijs (1998). “Intermarriage and Homogamy: Causes, Patterns, and Trends”, Annual Review of Sociology 24: 395-421
Lee, Sharon M. and Barry Edmonston (2005). “New Marriages, New Families: U.S. Racial and Hispanic Intermarriage”, Population Bulletin 60: 2
Qian, Zhenchao and Daniel T. Lichter (2001). “Measuring Marital Assimilation: Intermarriage among Natives and Immigrants”, Social Science Research 30 June: 289-312
[1] Intermarriage
[2] Sex ratio
[3] gender-specific
[4] endogamy
[5] exogamy