«مدینةالنبی(ص) پایگاه اخوت، اتحاد و برادری مسلمانان»

«مدینةالنبی(ص) پایگاه اخوت، اتحاد و برادری مسلمانان»

چهره های باز و خندان جوانان انصار و استقبال عظیمی که اکثریت « اوسیان » و « خزرجیان » از مقدم پیامبر بعمل آوردند ، پیامبر را بر آن داشت که پیش از هرکاری برای مسلمانان یک مرکز عمومی بنام « مسجد » بسازد که کارهای آموزشی و پرورشی ، سیاسی و قضائی در آنجا انجام بگیرد ؛ از آنجا که دعوت به توحید و یکتا پرستی و عبادت پروردگار جهان در سرلوحه برنامه پیامبر اسلام قرار داشت . لازم دید پیش از هرکاری دست بساختن مسجدی بزند تا مسلمانان در آنجا در مواقع نماز به ذکر خدا و یاد حق بپردازند . لازم بود تا وی مرکزی بوجود آورد ، که عموم اعضاء حزب اسلام ( حزب الله ) در هر هفته روز معینی ، در آنجا دور هم گرد آیند و در مصالح اسلام و مسلمانان در آنجا دو بار نماز عید بگذارند .


گاهی مسجد « مدینه » بصورت یک مرکز ادبی در می آمد ، سخن سرایان بزرگ عرب که سروده های آنها ، با روح اخلاقی و روش تربیتی اسلام وفق می داد ، اشعار خود را در مسجد حضور پیامبر اکرم قرائت می کردند ، چنانکه « کعب بن زهیر » قصیده معروف خود « بانت سعاد » را که در مدح نبی اسلام سروده بود ، در مسجد حضور پیامبر خواند  و جایزه و خلعت بزرگی که همان ردای پیامبر (ص) بود را از وی دریافت نمود و « حسان بن ثابت » که با اشعار خود از حریم اسلام دفاع می کرد، در مسجد پیامبر سروده های خود را قرائت می نمود . جلسات آموزشی در زمان پیامبر در مسجد النبی بقدری جالب بود که نمایندگان قبیله « ثقیف » از دیدن این منظره سخت تکان خوردند ، و از کوشش مسلمانان در فرا گرفتن احکام و معارف انگشت تعجب بدندان گرفتند .


امور قضائی و فصل خصومات نیز در مسجد انجام می گرفت ، و مسجد به حکم آن روز یک دادگستری به تمام معنی بود که عموم کارهای دادخواهی در آنجا صورت می پذیرفت . گذشته از این ، پیامبر خطابه های آتشین خود را برای اعزام مردم به جهاد و مبارزه با کفر و شرک در آنجا ایراد می فرمود . شاید یکی از اسرار اجتماع امور دینی و تعلیمی در مسجد این بود که پیامبر عالیقدر اسلام می خواست عملاً نشان بدهد که علم و ایمان با یکدیگر توأم و همراهند و هرکجا که مرکز ایمان باشد ، باید مرکز علم و دانش شود . حال ماجرا بر سر مکان مسجد بود، باید دید کدام زمین شرافت این را پیدا می کرد تا به عنوان اولین مسجد جهان اسلام ذیرای قدوم مسلمانان باشد.



داستان عمار


زمینی که شتر رسول خدا (ص) در آنجا زانو خم کرد ، به قیمت ده دینار برای ساختمان مسجد خریداری گردید . تمام مسلمانان در ساختن و فراهم کردن وسائل ساختمانی شرکت کردند ؛ حتی رسول خدا ص نیز مانند سایر مسلمانان از اطراف سنگ می آورد ، « اسید ابن حضیر » جلو رفت و عرض کرد یا رسول الله مرحمت کنید من ببرم ، فرمود : برو سنگ دیگر بیاور . از این طریق گوشه ای از برنامه عالی خود را نشان داد که من مرد عملم نه تنها مرد کردارم نه گفتار ، در این هنگام یکی از مسلمانان این شعر را خواند :


لئن قعدنا والنبی یعمل            فذاک منا العمل المضلل
هرگاه ما بنشینیم و پیامبر کار کند یک چنین کار برای ما موجب ضلال و وبال است .

پیامبر و مسلمانان موقع کار این جمله ها را می خواندند :

لاعیش الا عیش الاخرة         اللهم ارحم الانصار و المهاجرة
زندگی حقیقی همان زندگی آخرت است ، پروردگارا بر انصار و مهاجر ترحم بفرما.


عمار یاسر ، جوان نیرومند اسلام چند قطعه سنگ روی هم جمع می کرد و برای ساختمان مسجد حمل می نمود ، گروهی از سادگی و اخلاص وی استفاده کرده ، بیش از مقدار تحمل وی ، سنگ بر او حمل می نمودند او می گفت من یکی از سنگها را برای خود و دیگری را به نیت پیامبر حمل می نمایم . روزی پیامبر او را زیر بار گران در حالیکه سه قطعه سنگ بر او حمل کرده بودند ، دید ، عمار سخن به گله گشود و گفت : اصحاب شما سوء قصد به من دارند ، و خواهان قتل و مرگ من هستند ، آنان سنگها را یک یک می آورند ، ولی سه تا سه تا بر دوش من حمل می نمایند ، پیامبر دست او را گرفت گرد و غباری که بر پشت او بود ، پاک کرد و این جمله تاریخی را گفت : آنان قاتل شما نیستند ، ترا گروه ستمگر خواهند کشت ، در حالیکه تو آنان را بسوی حق و حقیقت دعوت می نمائی.



برادری یا بزرگترین پرتو ایمان


تمرکز مسلمانان اسلام در « مدینه » فصل جدیدی در زندگانی پیامبر ص بوجود آورد او قبل از ورود به مدینه فقط در صدد جلب قلوب و تبلیغ آئین خود بود ، ولی از امروز باید بسان یک سیاستمدار پخته و کارآزموده موجودیت خود و هواداران خود را حفظ کرده و نگذارد دشمنان داخلی و خارجی در آن نفوذ کنند.


مهاجر و انصار از آنجا که پرورش یافته دو محیط مختلف بودند در طرز تفکر و معاشرت فاصله زیادی با هم داشتند . وانگهی اوسیان و خزرجیان که جمعیت انصار را تشکیل می دادند 120 سال باهم نبرد کرده و دشمنان خونی یکدیگر بودند و با این خطرات و اختلافات ادامه حیات دینی و سیاسی به هیچ وجه امکان نداشت ، ولی پیامبر تمام این مشکلات را به طرز خردمندانه از هم گشود ، و در باره دو مشکل نخست ، دست به اقداماتی زد تا مشکل اختلاف ساکنان مدینه را از بین ببرد .


وی از طرف خدا مأمور گشت که مهاجر و انصار را با یکدیگر برادر کند ، روزی در یک انجمن عمومی رو به یاران خود کرد و فرمود : دو تا دو تا با یکدیگر برادر دینی شوید . و تواریخ مسلمانان از آن جمله ابن هشام مشخصات افرادی را که با یکدیگر برادر شدند ضبط کرده اند . ایشان با این طرح وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان را حفظ کرد




دو منقبت بزرگ برای علی (ع)


اکثر تاریخ نویسان و محدثان شیعه و سنی در اینجا دو منقبت بزرگ را یاد آور شده اند و ما نیز بطور اختصار می نگاریم : پیامبر سیصد نفر از مهاجر و انصار را با یکدیگر برادر نمود ، و رو به مسلمانان می کرد و می گفت : فلانی ! تو برادر فلانی هستی . کار اخوت بپایان رسید ناگهان علی(ع) با چشم های اشکبار عرض کرد : اصحاب خود را با یکدیگر برادر کردید ولی عقد اخوت میان من و دیگری بر قرار نفرمودید ؟ در این هنگام پیامبر رو به علی کرد و گفت : تو در دنیا و آخرت برادر من هستی .


«قندوزی» ، جریان را بطور کامل تر نقل نموده و می گوید : پیامبر در جواب سوال علی فرمود : به خدائی ( که مرا برای هدایت مردم مبعوث فرموده ) سوگند : به این علت کار برادری ترا عقب انداختم که می خواستم در پایان با تو برادر شوم ؛ تو نسبت به من ، مانند هارونی نسبت به موسی ، جز اینکه پس از من پیامبری نیست تو برادر و وارث من هستی .



منقبتی دیگر


ساختمان مسجد بپایان رسید ، اطراف مسجد خانه های رسول خدا ص و اصحاب وی بود ، و هر کدام از خانه های خود دری به مسجد داشتند و از درهای خصوصی وارد مسجد می گردیدند ، ناگهان دستوری از پروردگار جهان رسید ، که تمام درهای خصوصی که از خانه ها به مسجد باز می گردید ، بسته شود ، جز در خانه علی (ع) .


سبط ابن الجوزی می نویسد : این عمل سر و صدائی در میان برخی بوجود آورد ، و گمان کردند این استثناء جنبه عاطفی داشته است ، رسول خدا برای روشن کردن اذهان مردم خطبه ای خواندند و در ضمن فرمودند : من از جانب خود هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن دری را نداده ام بلکه دستوری بود از طرف خدا ، و من ناچار بودم که از آن پیروی کنم .



خلاصه پیامبر از طریق اخوت اسلامی ، اختلاف چند ساله را که در میان افراد مومن وجود داشت از بین برد.



فروغ ابدیت، آيت الله استاد جعفر سبحاني، جلد 1 ، فصل بیست و ششم
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید