یهودستیزی

یهودستیزی[1] نفرت فعالانه یا منفعلانه، فردی یا جمعی، از یهودیان کنونی یا تنها یهودیان اساطیری است، تا آنجا که دال «یهودی» جای رفتار یا نهادهای اجتماعی که به باور یهودی‌تیزان، نابهنجار و آسیب‌شناختی است، می‌گیرد. مسئلۀ دیگری که اهمیت خاص دارد، نمایش «یهودیان» به مثابۀ عامل اصلی تندروی‌ها و نارسایی‌های موجود در مناسبات اجتماعی است، به طوری که یهودیان هم‌زمان هم تجسم منطق «مفرط»‌اند و هم تجسم «بی‌منطقی». برای مثال، از یهودیان هم به‌سبب خودخواهی مفرط و هم به‌سبب دگرخواهی مفرط و هم به‌عنوان عامل بی‌هنجاری[2] (بی‌نظمی اجتماعی) و هم به‌عنوان عامل تقدیرباوری[3] (تنظیم بیش‌ازحد)، انتقاد کرده‌اند؛ به دیگر سخن، «یهودیان» تجسم شکاف‌های اجتماعی‌اند.

 یهودی‌ستیزی ممکن است خود را در قالب دینی، سیاسی-اقتصادی، قومی-نژادی و فرهنگی نشان دهد و به‌نوعی با اقتدارگرایی[4] روان‌شناختی و مدل‌های سیاسی همچون فاشیسم، نازیسم، عوام‌گرایی[5]، جناح‌ راستی، بومی‌گرایی و جنبش‌هایی که «دیگری» خطرناک را بلاگردان خود می‌کنند، همبستگی مثبت دارند. یهودستیزی ممکن است در واکنش‌های گوناگونی نمود یابد، از اهانت‌های کلیشه‌ای در یک سر طیف گرفته تا نسل‌کشی تمام‌عیار در سر دیگر طیف. یهودستیزی افزون بر سوگیرهای‌های رایج یا پیش‌داوری‌های ساده، ایدئولوژی اهریمن‌انگار[6] است که در صدد است، نیات بدخواهانۀ یهودیان را علت اصلی -خواه مشهود باشد خواه نامشهود- رخدادها، بحران‌ها، نابرابری‌ها، استثمار و شرارت نشان دهد. به دیگر سخن، یهودیت شاه‌کلید رمزگشایی از مشکلات اجتماعی خواهد بود و به این ترتیب ممکن است به‌تدریج به جهان‌بینی ساده بدل شود. در فرهنگ سیاسی غرب، ارجاع به «یهودیان» در جریان‌های عوام‌گرا و بنیادگرا، به منظور رعایت احترام ظاهری در لفافه با اصطلاحاتی چون «بانکداران اروپا» و یا ضدمسیحان، «بارون‌های پول‌دار» جهان بیان شده است.

شدت یهودی‌ستیزی، به‌عنوان مشکلی اجتماعی، بسته به تغییر و تحولات سازمان اجتماعی و پویش‌های اجتماعی نوسان دارد. به‌عنوان مثال، پس از هولوکاست، یهودی‌ستیزی به شکلی جدایی‌ناپذیر با نازیسم پیوند خورد و بدین ترتیب در غرب صنعتی، به حاشیۀ جامعه رانده شد. در دهة 1960، در ایالات متحده، باور بر این بود که اگر یهودی‌ستیزی منقرض نشده باشد، بی‌گمان در فهرست گونه‌های ایدئولوژیک رو به انقراض قرار دارد. بااین‌حال، به‌نظر می‌رسد یهودی‌ستیزی، از اواسط دهۀ 1990، در ایالات متحده، به‌ویژه در میان گروه‌های اقلیت که نسل‌های گذشته‌شان تقریباً آزادانه در عالم نظر یهودیان را اهریمن‌انگاری می‌کردند، بازگشته است. افزون‌براین، بسیاری از گروه‌های نفرت‌پراکن از رهگذر اینترنت، انتقادات تند یهودستیزانه‌شان را به حداکثر رسانده‌اند. یهودستیزی در جهان، به‌ویژه در خاورمیانه -که در آن یهودی‌ستیزی اهریمن‌انگاشتی به سطحی جنون‌آمیز رسیده است و یهودیان به‌طور کامل با خط‌مشی‌های دولت اسرائیل، یکی انگاشته می‌شوند- افزایشی بی‌سابقه یافته باشد. هرگونه تلاش برای تبیین بیشتر یهودی‌ستیزی بایستی نخست، میان سوگیری انضمامی ضدیهودی و اهریمن‌انگاری انتزاعی و دوم، میان اشکال پیشامدرن و مدرن یهودستیزی تمایز برقرار کند.

سوگیری معمول و اهریمن‌انگاری

بدگویی‌های معمول («صاحبخانه یهودی من خسیس است»)، حقیقت یهودی‌ستیزی را به اندازه کافی نشان نمی‌دهد. برای مثال، وقتی می‌شنویم برخی صاحبخانه‌ها خسیس‌اند و برخی از صاحب‌خانه‌های خسیس یهودی‌اند، تعجب نمی‌کنیم. اتهامات این‌چنینی که خصلتی انضمامی و خاص دارند، بارها با پیش‌داوری‌ها و نژادپرستی‌های معمول، تلاقی کرده‌اند. یکی از هم‌پوشانی‌های یهودستیزی و دیگر اشکال پیش‌داروی ساده، برساخته‌های ذات‌انگارانه‌شان هستند تا بدان‌جا که در مثال بالا، «خساست» با خود یهودیت یکی انگاشته می‌شود؛ گزارۀ «این یهودی خسیس است» به «همه یهودیان خسیس‌اند» بدل می‌شود. اما مفهوم یهودی‌ستیزی به سوگیری مرسوم فروکاستنی نیست. در نژادپرستی یا تعصب ساده، از خیال‌پردازی‌های پارانویاوار در رابطه با سلطۀ جهانی، دولت‌های مخفی جهانی و یا دست پنهان مالیۀ جهانی و کمونیسم بین‌المللی خبری نیست. یهودی‌ستیزی قادر است همۀ اتهامات را بدون استثنا در برداشته باشد و هرچه بیشتر بیانگر انگاشت‌های انتزاعی و ‌جهانی ناب باشد، به شکل ناب آن نزدیک‌تر می‌شود.

  تمایز میان اشکال انتزاعی و انضمامی خصومت ضدیهودی با جریان‌های اصلیِ تحلیل در علوم اجتماعی انتقادی و تحلیل تاریخی انتقادی در چند نسل اخیر -که «یهودیت» مندرج در تبلیغات یهودستیزانه را ابژۀ نفرتی می‌انگارند که برساختۀ جامعه است- هماهنگ است. تئودورآدورنو[7]، موریس ساموئل[8]، ژان پل سارتر[9]، نورمن کُون[10]، گاوین لانگمیوئر[11]، دیوید نورمن اسمیت[12] و استفن ویلسون[13] تبیین‌های برساخت‌گرایانۀ عالمانه‌ای را مطرح کردند که میان «یهودیت»[14] انضمامی و اهریمن‌انگاشتی تمایز برقرار می‌کردند. اهریمن‌انگاری انتزاعی، از قرون وسطی آمد و اساس آن قالبی دینی داشت.

 یهودی‌ستیزی پیشامدرن و مدرن 

تحت تأثیر آموزه‌های آگوستین، جامعه اروپایی خودش را کلیتی اندام‌وار می‌انگاشت که به لطف و عنایت خدا شکل گرفته است و از رهگذر کلیسا سامان اخلاقی می‌یابد. باور بر این بود که منکران مسیح احتمالاً شرورند، اما در رسالۀ آگوستین، شر معرف جراحت یا عیبی در پیکر اجتماعی است و ذاتاً از خیر جدا نیست. این تلقی برای یهودیان مهم بود، چراکه ناباواری آنان به کرامات مسیح سبب شده بود که آنان در هیئت موجوداتی معیوب، اما کماکان انسان ترسیم شوند. بااین‌حال، این بیگانگان معیوب، در پیکرۀ جامعه مسیحی، به‌سبب عملکرد سیاسی-اقتصادی‌شان، به‌ویژه به‌عنوان منابع وام مهم بودند و به همین دلیل، گاهی با مدارا روبه‌رو می‌شدند و گاهی با آزار و شکنجه. مناسبات میان مسیحیان و یهودیان پرتنش و اغلب خشونت‌بار بود، بااین‌حال از نسل‌کشی به معنای مدرنش خبری نبود. این وضعیت در جنگ صلیبی، نخست در سدۀ یازدهم شروع به تغییر کرد و با نزدیک‌شدن سدۀ چهاردهم شتاب گرفت. یهودستیزی قرون وسطی، همراه با طاعون سیاه[15] شکل گرفت؛ زیرا کلیسای کاتولیک به نوعی کیش مرگ بدل شد و مسیحیان به منظور جبران گناهان‌شان، یهودیان را آزار و شکنجه می‌کردند. قرن چهاردهم، معرف دگرگونی اساسی در طرز فکر یهودستیزان اروپایی دربارة یهودیان بود؛ یهودیان در نگاه آن‌ها از انسان‌هایی معیوب به اهریمن بدل شدند. این دوره همچنین معرف آغاز چیزی بود که می‌توان آن‌را یهودی‌ستیزی مسیحی انتزاعی خواند. در این عصر که نزدیک 500 سال به‌طول انجامید، مسیحیان گه‌گاه دست به کشتار جمعی یهودیان می‌زدند.

  یهودی‌ستیزان اروپای مدرن، در ربع آخر سدۀ نوزدهم، به فرانسوی و آلمانی صحبت می‌کردند. گرچه فرانسه از فضاحت ماجرای دریفوس[16] نجات یافت، یهودی‌ستیزی فرانسوی، عمیقاً متناقض بود و از بسیاری جنبه‌های تقلیدی، شاید بتوان ارزیابی مشابهی در مورد روسیه داشت، کشوری که در ماجرای بی‌نتیجۀ «پروتکل بزرگان صهیون»[17] و موجی از قتل‌وعام‌ها نقش داشت، بااین‌حال در درون، گرفتار تناقضات و اختلافات عمیقی دربارۀ این موضوع بود و از یهودستیزان خارجی متأثر. همچنین فرانسه آن جدیت مرگباری که مشخصۀ روح یهودی‌ستیزی آلمانی بود، نداشت. در آلمان بنا به گفته‌های ویلهلم مار[18]، مرتجع اصطلاح یهودی‌ستیزی را در دوره‌ای از مدرن‌سازی ژرف و لجام‌گسخته و آشوب‌های اقتصادی که در رکود سال 1873 به اوج رسید، برای نخسیتن‌بار وضع کرد.

تحولی اساسی در نوع آلمانی یهودستیزی رخ داد و آن تبدیل نفرت دینی به حملات شبه‌علمی به یهودیان، به‌عنوان نژاد پست از یک سو و نقد طبقه‌بنیاد از فرهنگ، سرمایه و لیبرالیسم از سوی دیگر بود. به‌طور خلاصه، یهودیان دیگر فقط «قاتلان مسیح» یا «رباخواران» خرده‌پا تلقی نمی‌شدند، بلکه به‌لحاظ زیستی نیز پست انگاشته می‌شدند، گرچه این صاحبان حیله‌گر، نهادهای اقتصادی مدرن بودند که از رهگذر بهره، فساد سیاسی، سلطه بر واحدهای اجرایی و اداری و تبانی بین‌المللی ریشۀ زندگی در آب‌وخاک آلمان را می‌خشکاندند. یهودیان پیش‌تر با سرمایه‌داری یکسان انگاشته می‌شدند، اما با استیلای سرمایه‌داری مالی و جنون سرمایه‌گذاری در دهۀ 1870، نقد سرمایه مستلزم نقد عناصر تازه‌ای بود که در سدۀ بیستم اهمیت‌شان را اثبات کردند. صورت‌بندی کاتولیک‌های محافظه‌کار، از دو گونه سرمایه نقشی کلیدی در این طرز فکر داشت: در یک سو سرمایه سودمند و مولد مسیحیان و در سوی دیگر، سرمایۀ مالی طمع‌کارانه و انگل‌وار یهودیان. این تقسیم‌بندی بی‌پایه و اساس از سرمایه، در شکل‌گیری تبلیغات یهودستیزانه مدرن اهمیت داشت و بی‌گمان امروزه نیز در میان یهودی‌ستیزان مضمون غالب است و همچنین مبنای باور به تبانی‌های جهانی معطوف به سلطه است.پیامدهای یهودستیزی سازمان‌یافته، هیچ‌جا فاجعه‌بارتر از آلمان نازی نبود، بااین‌حال ایالات متحده درزمینۀ مطالعۀ یهودبیزاری، آزمایشگاه جامعه‌شناختی آموزنده‌تری بود. در دوران استعمار، یهودستیزی تقریباً ناشناخته بود، اما امواج پیاپی مهاجران، پیش‌داوری‌های جهان کهن را بازگرداند. با ورود موج سوم مهاجران اروپای شرقی به ایالات متحده، یهودستیزی به‌وضوح به مشکلی اجتماعی بدل شد. گرچه نخوت نخبگان وجود داشت، ورود کاتولیک‌ها، بزرگ‌ترین تهدید را برای یهودیان به‌بار آورد. در رکود بزرگ، عوام‌فریبانی مانند پدر کاگلین[19]، به سبک کاتولیکی تبلیغات فاشیستی علیه یهودیان در اروپا، نطق غرایی کردند، هر چند این پیغام بیشتر به مذاق مردان مسن و کم‌سواد کاتولیک که با کلیسا پیوند ضعیفی داشتند و از آنچه امریکایی‌سازی خوانده می‌شود متأثر نبودند، خوش می‌آمد. 


و نیز ببینید: امریکایی‌سازی؛ قوم‌مداری؛ پیش‌داروی؛ نژادپرستی؛ دین و تضاد


بیشتر بخوانید


Adorno, T. W., Else Frenkel-Brunswik, Daniel J. Levinson, and R. Nevitt Sanford. 1950. The Authoritarian Personality. New York: Norton

Cohn, Norman. [1966] 1981. Warrant for Genocide. Chico, CA: Scholars Press

Langmuir, Gavin. 1990. Toward a Definition of Antisemitism. Los Angeles: University of California Press

Massing, Paul W. 1949. Rehearsal for Destruction. New York: Harper & Brothers

Poliakov, Leon. 1975–85. The History of Antisemitism. Vols. 1–4. Philadelphia: University of Pennsylvania Press

Samuel, Maurice. 1940. The Great Hatred. New York: Knopf

Sartre, Jean-Paul. [1948] 1976. Anti-Semite and Jew. New York: Schocken

Smith, David Norman. 1996. “The Social Construction of Enemies: Jews and the Representation of Evil.” Sociological Theory 14(3):203–40

Wilson, Stephen. 1982. Ideology and Experience. Rutherford, NJ: Farleigh Dickinson University Press

[1] anti-semitism

 [2] anomie

[3] fatalism

[4] authoritarianism

[5] populism

[6] demonizing

[7] Theodor W. Adorno

[8]  Maurice Samuel

[9] Jean-Paul Sartre

[10] Norman Cohn

[11]  Gavin Langmuir

[12]  David Norman Smith

 [13] Stephen Wilson

[14] Judenhass

[15] Black Plague

 [16] Dreyfus Affair

[17] Protocols of the Elders of Zion

 [18] Wilhelm Marr

[19] Father Coughlin


 


 


  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید