هموابستگی
اصطلاح هموابستگی[1] دو کاربست مرتبط به هم دارد. نخستین کاربست در درمان اعتیاد و گفتمانهای خانوادهدرمانی ریشه دارد. تا دهۀ ۱۹۸۰، این اصطلاح شخصی را توصیف میکرد که با فردی الکلی یا معتاد به موادمخدر در رابطه است. هموابسته در تلاش است مشکلات مرتبط با اعتیاد شریکش را حل کند، منتها اغلب ناموفق است. همسر فردی الکلی ممکن است برای رفتار خود توجیه آورد، به کارفرمایان و اعضای خانواده دروغ بگوید، مشروب را پنهان کند، خود را مقصر بداند، و مذبوحانه تلاش کند چارۀ مشکل همسر معتادش را بیابد. خشونت خانگی و نیز بدزبانی و بدرفتاری عاطفی ممکن است از ویژگیهای چنین روابطی باشد.
با گذر زمان، بسیاری از همسران و شریکان غیرمعتاد به این باور رسیدند درکشان از خویش از اعتیاد جداناپذیر است. معتاد به موادمخدر وابسته بود و همسرش به حضور اعتیاد برای ارزشبخشیدن به خود. متخصصان درمان بهمرور به این مراجعان انگ «هموابستگی» زدند. ازآنجاکه این درمان اساساً با سوءمصرف موادمخدر خصوصاً الکل سروکار داشت، برای هموابستگان برنامهٔ ۱۲ مرحلهای اختیاریای درنظر گرفته شد که نامش آل-آنون[2] بود و به بستگان و دوستان نزدیک الکلیها خدمات ارائه میکرد.
افزون بر معانی ضمنی «الکلییار»[3] یا «معتادیار»[4]، کاربست دیگر اصطلاح هموابستگی در دهۀ ۱۹۸۰ پدید آمد. کاربست جدیدتر این اصطلاح بر همان دشواریهای رابطه و فقدان درکی از خود دلالت میکند؛ منتها ضرورتاً پای موادمخدری در میان نیست.
در دهۀ ۱۹۸۰، درمانگران خانواده از افزایش شمار مراجعانی که احساس میکردند هویتشان تا اندازۀ زیادی بر رابطهشان با همسر مشکلآفرینشان مبتنی است، خبر دادند. این مشکلات الزاماً از سوءمصرف موادمخدر یا اعتیاد مایه نمیگرفت. شخصی که به شریکی که بهلحاظ عاطفی از او دور است یا پیوسته به او خیانت میکند وابسته است، ممکن است دائماً تلاش کند رفتار نامطلوب را در دیگری تغییر دهد یا اصلاح کند. بسان همسر فرد الکلی یا معتاد، شریک «هموابسته» از نوع دوم، ارزش خود را بر تلاش برای حل مشکلات رابطه استوار میسازد و از پیگرفتن اهداف و برنامههای شخصی خود بازمیمانند. هموابستگان مدعی بودند از کیستی و احساساتشان بیخبرند. درمانگران خانواده این رفتار را به خانوادههای «کژکارکرد» نسبت میدهند.
رویکرد نظامنگر[5] گفتماندرمانی همۀ خانوادهها رازها و ناراحتیهایی دارند و جملگیشان برای پنهانکردن این رازها و ناراحتیها از چشم غریبگان مقرراتی وضع میکنند. کودکان به بهای ازدسترفتن اعتماد و اعتمادبهنفسشان این مقررات را درونی میسازند. نظام خانوادۀ کژکارکرد در خانوادههایی سربرمیآورد که صمیمیت راستین ندارند، چون کودک خودی ندارد که این صمیمیت را بر آن استوار کند. کودکان این خانوادهها تلاش میکردند والدینی را که نمیتوانستند خشنود باشند، خشنود سازند. بنابراین، نمیتوانستند جدا از تلاش برای خشنودکردن دیگران، درکی از ارزش خود پدید آورند. در چهارچوب گفتماندرمانی، این موضوع نوعی بدرفتاری است؛ خواه با خشونت جسمی و عاطفی همراه باشد خواه نباشد. کودکان بزرگ که میشوند، تضادها و بدرفتاریهای دوران کودکی را به نمایش میگذارند. آنها به کسانی بدل میشوند که درمانگران خانواده آنان را «کودکان بزرگسال»[6] میخوانند. این افراد به همان میزان که الکلییارها به الکلبارگی وابسته بودند، آنها هم به کژکارکردی خانواده وابستهاند.
ازآنجاکه الکل و مواد مخدر الزاماً نقشی در مشکلاتی که کودکان بزرگسال احساسش میکنند ندارد، درمانجویان در برنامهٔ آل-آنون احساس غریبگی میکنند، زیرا این برنامه تمرکزش بر آنهایی است که با الکلبارگی سروکار دارند. در سال ۱۹۸۶، دو هموابستۀ جسور متوجه این فقدان شدند و گروه «هموابستگان گمنام»[7] یا بهاختصار (کُدا)[8] را تشکیل دادند. این گروه خود را مکانی توصیف میکند برای آنهایی که نمیتوانند روابط کارکردیشان را حفظ کنند. کدا برنامۀ ۱۲ مرحلهای و سنتهای گروه «الکلیان گمنام (اِیاِی)»[9] و نیز ساختار داوطلبانه، مردمسالار، و سازمانیاش را برگرفت و خود را با آنها تطبیق داد. بااینحال، این دو گروه تفاوتهای ایدئولوژیک نیرومندی دارند که از خاستگاههای درمانی هموابستگی و تمرکز انحصاری ایای بر الکل مایه میگیرد. درهرحال، درمانگران شروع کردند به فرستادن مراجعان به نشستهای کدا تا مکمل جلسات درمانی باشند یا هنگامیکه بیمه دیگر پوشش نمیدهد، جایگزین جلسات درمانی شود.
برنامهٔ بهبودیابی برای هموابستگان با برنامۀ بهبودیابی سایر اعتیادها فرق دارد؛ از این جهت که مستلزم پرهیز از علت مسلمپنداشتۀ این نوع اعتیاد، یعنی رابطه، نیست. بااینحال، اصطلاح دقیق برای این کار نه بهبودیابی که مدیریت است، زیرا این گفتمان مدعی است که از بهبودیابی کامل خبری نیست. گرایشهای هموابستگیآور بهطور کامل ناپدید نمیشود، اما میتوان آن را بازشناخت و پیش از آنکه بار دیگر مشکل بیافریند، به آنها پرداخت. تحقق این امر به یافتن راههایی برای «برقراری ارتباط با خود راستین» که در این گفتمان به «کودک درون»[10] مشهور است، بستگی دارد.
هموابستگی وضعیتی است مبتنی بر تشخیص شخصی. این مشکل در فهرست اختلالهایی که در راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی[11] آمده است، نیست. فارغ از اینکه هموابستگی بیماریای واقعی بهبار آورد یا نه، نارضایتی از این وضع به دغدغههای اجتماعی واقعی دورهای خاص برمیگردد. بیشتر کسانی که مدعی ابتلا به هموابستگیاند از نسل انفجار زاد ولدند و در دورهای به بزرگسالی رسیدند که در آن بسیاری از امریکاییان به ارتباط با خویشتن و فهم عواطف راستین خود ارزش میدادند. از این گذشته، افزایش تنوع درمان و محبوبیت کتابهای خودیاری سبب احترام به خودتحققبخشی[12] و مردمسالارانهشدن آن شد. افزونبراین، بیشتر هموابستگان دستکم یکبار طلاق و دیگر جداییها را تجربه کردهاند؛ تجربهای که ممکن است فرد را به تردید دربارۀ حفظ روابط «کارکردی» وادارد. بسیاری از آنان سرپرست یکه و تنهای خانوارشاناند و برخیشان درگیر موضوع حضانت کودک شدهاند. دور از انتظار نیست که دلسردی برآمده از این جداییها نسبت به ازدواج و دیگر نهادهای جریان اصلی نوعی شک و تردید بیافریند. بااینحال، از قضا این نهادها برای درکی نیرومند از خود که هموابستگان مدعی نداشتن آناند، بافتی مناسب فراهم میآورند.
جان کلام اینکه هموابستگی بیماری زمانهاش است. این بیماری چیزهای زیادی از اوضاع و احوال اجتماعی اواخر سدۀ 2۰ و اوایل سدۀ 2۱ به ما میگوید.
و نیز ببینید: کودکآزاری جنسی؛ آزار شریک جنسی؛ اعتیاد؛ الکلبارگی؛ طلاق، سوءمصرف مواد؛ خانوادۀ کژکارکرد؛ برنامههای ۱۲ مرحلهای.
بیشتر بخوانید
Beattie, Melody (2001). Codependent No More: How to Stop Controlling Others and Start Caring for Yourself, 15th anniv. ed. New York: Harper/Hazelden
Co-dependents Anonymous (1995). Co-dependents
Anonymous. Phoenix, AZ: CoDA Service Office
Irvine, Leslie (2008). Codependent Forevermore: The Invention of Self in a Twelve-Step Group, Chicago: University of Chicago Press
Rice, John Steadman (1998). A Disease of One’s Own: Psychotherapy, Addiction, and the Emergence of Co-dependency, New Brunswick, NJ: Transaction
codependency[1]
Al-Anon[2]
co-alcoholic[3]
co-addict[4]
systems approach[5]
adult children[6]
Codependents Anonymous[7]
[8] CoDA
[9] Alcoholics Anonymous (AA)
[10] inner self
Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders[11]
self-actualization[12]