نوسازی شهری

 به لحاظ نظری، نوسازی شهری[1]   شامل هر نوع کوشش در جهت هدایت برنامه­ ریزی شهری به سمت بهبود زیرساخت فیزیکی است. از نظر عملی، در ایالات متحده آمریکا نوسازی شهری غالباً به معنای تصاحب املاک «متروک» توسط دولت فدرال و توسعه مجدد آن توسط شرکت‌های خصوصی است که کمک‌های مالی یا وام ­های دولتی هزینه ­های آن را تقبل می‌کند. بسیاری از بزرگترین کارهای عمومی که چشم­ اندازهای شهری را شکل می ­دهد، برنامه ­های بازسازی شهری از جمله تندراه­ ها، پل‌ها، بوستان‌ها، ورزشگاه‌ها و پروژه­ های مسکونی هستند. گرچه نوسازی شهری نویدبخش مسکن بهتر برای افراد کم­ درآمد و توسعه کل شهر برای کاستن از سرعت «گریز سفیدپوستان» به نواحی حومه است، اجرای آن همچنان مناقشه ­برانگیز است. منتقدان اتهام می ­زنند که پروژه­ های نوسازی بیش از پیش سبب به حاشیه رانده شدن اقلیت‌ها و فقرا و نابودی اجتماعات می­ شود و نوعی کمک مالی به تسهیلات طبقات بالا به شمار می­ آید. امروزه، تقریباً در سطحی گسترده پروژه­ های مسکن عمومی -یکی از بخش‌های اساسی نوسازی شهری- به مثابه یک شکست تلقی می شوند و متوقف شده ­اند. نابودی آنها به منزله نماد تغییر در رویکردها به نوسازی شهری به شمار می ­رود، این در حالی است که در حال حاضر احیای ساختاری و تخریب گزینش گرانه، نسبت به «پاکسازی زاغه­ نشین ­ها» به شکل کامل، از حمایت بیشتری برخوردار شده است.

مراحل اولیه

  در اواسط قرن هجدهم، بسیاری از شهرهای غربی که به سرعت طی انقلاب صنعتی توسعه یافته بودند، مملو از ساختمان‌های مخروبه و خطرناک شدند. کل این محله ­ها به زاغه­­ نشین ­هایی با خانه ­های پرجمعیت و در حال تخریب تبدیل شدند که از امکانات اولیه همانند لوله­کشی محروم بودند. این نواحی که بیشتر ساکنان آن را اقلیت‌ها و مهاجران تشکیل می­ دادند به کانون‌های جرم و بزهکاری تبدیل شدند. خیابان‌های تنگ جمع­آوری زباله را دشوار می­کرد؛ ضمن اینکه این خانه­ ها در معرض آتش­ سوزی قرار داشتند. در اولین نمونه مدرن از آنچه بعداً «پاکسازی زاغه­ نشین­ ها» نامیده شد، بین دهه‌های 1850 تا 1870، بارون هاوسمن[2] بسیاری از محله ­های فقیرنشین پاریس را تخریب و به جای آنها بلوار، بوستان، قصر و خانه ­های جدید ایجاد کرد؛ هاوسمن سیستم‌های جدید دفع پس ­آب، روشنایی خیابانی و تجهیزات مدرن دیگر را نیز بنیان نهاد.  در اواخر قرن نوزدهم، اصلاح‌طلبان اجتماعی از قبیل جاکوب ریس اعتقاد داشتند که عدم پایبندی اخلاقی ساکنان زاغه­ها از استهلاک فیزیکی محیط زندگی آنها نشئت می­ گیرد. بنابراین، اصلاح‌طلبان به بهبود شرایط زندگی و ساخت خانه­ های سکونتگاهی اقدام کردند که می ­­توانست به مثابه مرکز اجتماعی و تفریحی محله ­ها و ارائه خدمات اجتماعی عمل کند. ریس اعتقاد داشت که این تحولات زاغه­ نشینان را وادار می­ کند تا به شهروندانی مسئول تبدیل شوند. گرچه برخی از قوانین مرتبط با سکونتگاه‌ها و مسکن در نتیجه این تغییر وضع شدند، مطالعه­ دولتی در سال 1929 درباره 64 شهر نشان داد که 15.6 درصد همه خانه ­ها به تعمیرات اساسی نیاز داشتند و فقط 37.7 درصد از آنها در شرایط «خوبی» بودند. در زمان آغاز ریاست جمهوری فرانکلین دی. روزولت در دوران رکود، شرایط از این هم بدتر بود. روزولت اعلام کرد که یک سوم ملت تغذیه، پوشاک و مسکن مناسبی ندارند. تأسیس اداره مسکن فدرال[3] اولین اقدام ملت در جهت پاکسازی زاغه ­نشین­ ها با حمایت مالی دولت و ساخت مسکن عمومی با اجاره پایین بود.

قانون مسکن سال 1949 کمک‌های مالی و وام های دولتی را به پاکسازی زاغه­ نشین ­ها و توسعه مجدد تخصیص داد. دولت با استفاده از تفسیر گسترده­ از مفهوم «منفعت عمومی»، مجوز تصرف املاک را برای بازتوسعه خصوصی تحت حق خرید اجباری صادر کرد. غالباً زمین‌ها به سازندگانی فروخته می ­شد که مسکن گرانقیمت ­تر را می­ ساختند. پول تخصیص‌داده‌شده برای یافتن مسکن رضایت ­بخش برای افرادی که طرد شده بودند در سطح حداقل قرار داشت، و همیشه این نتیجه حاصل می­شد که زاغه­ نشین­ ها صرفاً به زاغه ­نشین­ های دیگری نقل مکان کنند. علاوه بر این، از بین بردن زاغه ­نشین ­ها سبب کمبود واحدهای مسکونی دارای اجاره پایین و بحران مسکن برای فقرا شد.

پروژه­ ها

 در راستای ریشه ­کنی زاغه ­نشین ­ها، دولت برنامه گسترده­­ای برای ساخت پروژه­ های مسکن عمومی برای فقرا در تمام شهرهای آمریکا به اجرا گذاشت. از این طریق سرپناهی در اختیار افراد کم‌درآمد قرار گرفت. افرادی که درآمد بالاتری داشتند از رفتن به آنجا خودداری کردند یا از آنجا بیرون رانده شدند. این «پروژه ­ها» معمولاً در نواحی محروم که سازندگان خصوصی تمایلی به سرمایه­ گذاری نداشتند به اجرا درآمد و تعداد زیادی از ساختمان‌ها و مردم در «ابرمجتمع­ هایی» که ترتیب خیابان‌ها را به هم می ­زدند در کنار هم متمرکز شدند. کاربرد نقشه «باغ شهر» مدرنیستی لو کوربوسیر[4] به برج‌های آجری و بتونی غول­ آسایی منجر شد که روی قطعه ­های بزرگ زمین قرار گرفته بودند که در غیر این­ صورت آشکارا برای تأمین فضای آزاد برای تفریح بدون هیچ ساخت‌وسازی رها می­ شدند. یکی از بزرگترین نمونه­ های این پروژه­ ها خانه­ های رابرت تیلور[5] شیکاگو بود. در این مجموعه که در سال 1962 تکمیل شد، 27 هزار نفر در 28 ساختمان بلند جا داده شدند که در مجموع فقط 7 درصد سطح زمین را اشغال کرده بودند. این پروژه­ها برخی از فقیرترین ساکنان شهر -معمولاً اقلیت‌ها- را در ساختمان‌هایی گردهم آورد که غالباً اطرف آنها را محله­ های اقلیت­ نشین، زمین‌های لم­ یزرع یا بزرگراه‌ها احاطه کرده بود.

نوسازی شهری در مقیاس کلان

 وسعت پروژه ­های نوسازی شهری طی دوران رابرت موزس در شهر نیویورک به اوج خود رسید. از دهه 1930 تا دهه 1960، موزس -به عنوان سرپرست فضای سبز شهر، هماهنگ ­کننده ساخت‌وساز و مدیر برنامه ­ریزی- بیش از هر فرد دیگری در کشور از فرصت‌های ایجادشده توسط قانون مسکن سال 1949 استفاده کرد و دو برابر بیش از همه شهرهای آمریکا در سال 1957 پول‌های فدرال را هزینه کرد. از هر دو تندراه نیویورک، یکی از آنها توسط موزس ساخته شده است، علاوه بر چندین پل بزرگ، 416 مایل مسیر پارک اتومبیل، مکان‌هایی همانند مرکز لینکلن و استادیوم شئا[6] و برنامه­های توسعه­ای کلان مسکن طبقه متوسط همانند شهرک استووی­سانت[7] توسط وی به اجرا درآمد. موزس تعداد زمین‌های بازی را در این شهر از 119 مورد به 777 مورد افزایش داد و همچنین شبکه­ ای از بوستان‌های دولتی ایجاد کرد. در سال 1968، مجموع هزینه ­های نوسازی شهری که موزس آنها را شخصاً دریافت کرد و به اجرا گذاشت به 27 میلیارد دلار بالغ شد.

مالیات انسانی

پروژه­ های موزس مستلزم پاکسازی زاغه­ نشین ­ها در مقیاسی پیش­ بینی ­نشده بود، از جمله آواره‌کردن 500 هزار نفر و محوکردن چندین محله. همانند بسیاری از نقاط کشور، بسیاری از افراد اخراج‌شده اقلیت‌ها بودند و توانایی مالی خرید خانه‌های جدید را نداشتند. به همین دلیل، مزایای این پروژه­ ها به شکلی نابرابر نصیب سفیدپوستان غیر فقیر شد و با نهادینه‌کردن تبعیض درعمل اقلیت‌ها و فقرا را وادار کرد تا به زاغه ­نشین­ ها یا به شکلی فزاینده به پروژه ­های دیگر بروند.

یکی از نمونه­ های بدنام پاکسازی زاغه­ نشین ­ها، درهم‌کوبیدن وست اِند بوستون در سال‌های 1959 تا 1960 بود که طی آن بیش از 20 هزار نفر از ساکنان فقیر طرد شدند. به امید احیای قسمت‌های پایین شهر، آپارتمان‌های مجلل در کنار مرکز خرید و یک مجموعه جدید دولتی ساخته شد. به افرادی که توسط بولدوزر آواره شدند، منابع اندکی اختصاص یافت. هنگام ویران‌کردن وست اند، منتقدان نه تنها شاهد نابودی خانه ­ها بلکه نظامی اجتماعی بودند که تا سال‌های طولانی پس از آوارگی زخم روحی و واکنش‌های اندوهناکی بر جای گذاشت. بسیاری از ساکنان وست اند در نواحی­ای ساکن شدند که بعدها در معرض پاکسازی زاغه­ نشین ­ها قرار گرفت و اکثریت مردم به دلیل پرداخت اجاره ­های بیشتر برای خانه ­های جدید خود آسیب دیدند و به دلیل پراکنده‌شدن اجتماعی در سرتاسر شهر، اجتماعات از بین رفتند.

مسکن عمومی که غالباً افراد محروم آمریکا در آن ساکن شده بودند، از نواحی سفیدپوست و طبقه­ متوسط­ نشین شهر جدا افتاده بود و در معرض بحران قرار داشت و میزان منابع مالی تخصیص‌یافته به آن به طور دائم کاهش می­ یافت که این وضع در زمان ریگان به طور خاص شدت گرفت. بیشتر این پروژه­ ها، طی چند دهه پس از ساخت، مملو از جرم و خشونت دار و دسته ­های تبهکاری بود و چنان رو به زوال رفت که خطرناک و حتی غیرقابل سکونت به نظر می­ رسید. ظاهراً افرادی که در این پروژه­ ها زندگی می­ کردند محکوم شده بودند تا در محیطی مملو از ترس و تباهی زندگی کنند و کنشگران معتقد بودند که مسکن عمومی هرگز بختی برای موفقیت نداشت، زیرا برای مقامات مسئول اولویت کمی داشت و منابع مالی اندکی به آن اختصاص یافته بود.

مقاومت و پایان یک دوره

جین جاکوب، رهبریِ مخالفت با پیشنهاد ساخت بزرگراه در پایین شهر را که موزس در دهه 1960 پیشنهاد کرده بود عهده‌دار شد و استدلال‌های فلسفی خود را در کتابی به نام مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا توضیح داد. جاکوب و دیگران اعتقاد داشتند که «برج‌های شهر» و «ابرمجتمع ­ها» که هسته مرکزی نوسازی شهری را تشکیل می ­دهند، بافت اجتماعی و حیات شهر را ویران می­ کنند و بنابراین طراحی آنها با شکست مواجه خواهد شد. افزایش اعتراض‌ها علیه این نوع اقدامات دولتی و شورش‌های نژادی و اعتراضات در راستای حقوق مدنی طی 1960 تا دهه 1970 که تا حدی واکنشی علیه جداسازی و پاکسازی زاغه­ نشین­ ها بود، دولت را وادار کرد تا در نوسازی شهری بازنگری کند.

در سال 1995 اداره مسکن شیکاگو اعلام کرد که خانه ­های رابرت تیلور غیرقابل سکونت هستند و ویران خواهند شد. در سرتاسر آمریکا، برج‌هایی که زمانی نماد امید و نویدی برای محرومان بود، اکنون به منزله طرح­ های شکست­ خورده و بدمنظر تلقی می­ شدند و بیشتر شهرها به سرعت اقدام به نابودی آنها کردند. با نقل مکان شهرها، افرادی از این پروژه ­ها رانده شدند و دولت فدرال به فکر رویکرد جدیدی برای خانه­ سازی برای فقرا افتاد و تقریباً همگان هم­ رأی شدند که پروژه­ های مسکونی بزرگ‌مقیاس و متمرکز هرگز نباید مجدداً ساخته شوند. بسیاری از افراد در بوستون تأسف می­ خوردند که وست اندِ سرزنده از دست رفته است و به نظر می­ رسید که برنامه­ ریزان شهری از تجربیات شکست‌خورده پاکسازی کلان زاغه­ نشین­ ها و پروژه‌های مسکن عمومی این درس را گرفتند که به جای این پروژه ­ها باید بر نوسازی و اسکان مجدد، انهدام گزینشی و ضمانت‌های مالی تمرکز کنند و اینکه برای نقل مکان فقرا به محل زندگی اعضای طبقه متوسط یارانه پرداخت کنند.

 بسیاری از طرح‌های کنونی نوسازی شهری بر توسعه شهری و میادین ورزشی تمرکز کرده­ اند. استادیوم بیس بال بالتیمور در پایین شهر -که در مسیر راه آهن در سال 1992 ساخته شد- سبب احیای آن ناحیه شده است. شهرهای دیگر در تلاش هستند تا نواحی پایین شهر را بازسازی کنند و غالباً در آنجا پروژه ­های بزرگ چندمنظوره­ای ساخته می ­شود که سبب افزایش جذابیت آنها شده است. یکی از جاه ­طلبانه­ترین نمونه­ ها، طرح پیشنهادی آتلانتیک یاردز[8] در بروکلین است. این برنامه 3.5 میلیارد دلاری در پی ساخت استادیوم بسکتبال و نیز مسکن قابل تهیه و به نرخ بازار، بوستان، هتل، فروشگاه­ های خرده‌فروشی و ساختمان‌های اداری است. همانند طرح‌های نوسازی شهری در دهه­ های پیشین، حامیان این پروژه اعتقاد دارند که این برنامه سبب احیای یک ناحیه پایین شهری خواهد شد، اما مخالفان معتقدند که زندگی هزاران نفر با بولدوزرها نابود می­ شود. بازسازی نیوارلئان پس از طوفان کاترینا در سال 2005 نیز آزمونی برای سنجش تعهد دولت به نوسازی شهری مناسب­تر محسوب می­شود، همچنان که بحث‌های شدیدی درباره نحوه مواجهه با بسیاری از ساکنان سیاه‌پوست آواره و نحوه ساخت محله­ های ویران‌شدۀآنها در گرفته است.  کالین ژرولماک[9]

بیشتر بخوانید:

Bellush, Jewell. 2000. Urban Renewal: People, Politics, and Planning. New York: Doubleday

Caro, Robert A. [1974] 2006. The Power Broker: Robert Moses and the Fall of New York. New York: History Book Club

Gans, Herbert. 1962. Urban Villagers. New York: Free Press

Jacobs, Jane. 1961. The Death and Life of Great American Cities. New York: Modern Library

Venkatesh, Sudhir. 2000. American Project. Cambridge, MA: Harvard University Press

  [1]. Urban Renewal[2]. Baron Haussmann[3]. Federal Housing Authority

[4]. Le Corbusier

[5]. Chicago’s Robert Taylor Homes

 [6]. Shea Stadium

[7]. Stuyvesant Town

[8]. Atlantic Yards

 [9]. Colin Jerolmack      

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید