نسلکشی
رافائل لمکین[2] (1900-1959)، حقوقدان یهودی لهستانی که به تفصیل دربارۀ قوانین بینالمللی و جنایت علیه بشریت نوشته است، اصطلاح «نسلکشی»[3] را در مشهورترین کار خود، قاعدۀ محوری در اروپای اشغالی[4] که در سال 1944 بهوسیلۀ «بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی»[5] منتشر شد، ابداع کرد. لمکین در تحلیل گستردهاش از حاکمیت آلمان در دوران هولوکاست، اصطلاح «نسلکشی[1]» را از ریشۀ یونانی قبیله یا ملت (جنوس) و ریشه لاتین کشتن (ساید) برگرفته است. لمکین پیش از ابداع این اصطلاح، در باب شکلهای اولیۀ نسلکشی، مانند نسلکشی ارامنه در جنگ جهانی اول و کشتار جمعی آشوریان در عراق، در دهة 1930، مطالبی نوشته بود.
لمکین نه تنها درکی مفهومی از نسلکشی ارائه داد، بلکه برای جرمانگاری آن در سطح بینالمللی کوشید. تعریف او از نسلکشی برای دادگاههای نورمبرگ مبنایی قانونی مهیا کرد. افزونبراین، سازمان ملل متحد، در پایه گذاری «کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی»[6]، در 9 دسامبر سال 1948 که در 12 ژانویه 1951 با تصویب قطعنامه 260 اجرایی شد، از کار او الهام گرفت. مادۀ دو این کنوانسیون، نسلکشی را «اعمالی که با نیت از بینبردن تمام یا بخشی از گروه ملی، قومی، نژادی یا دینی انجام میشود»، تعریف کرده است. بنا به نظر این کنوانسیون، اعمال نسلکشی، عبارتاند از: کشتن اعضای گروهی خاص یا واردآوردن صدمۀ جدی جسمی و روانی به آنها؛ تحمیل عامدانۀ وضعی از زندگی بر گروهی خاص که بنا به ارزیابیها، نابودی جسمی تمام یا بخشی از آنرا در پیدارد؛ تحمیل برنامههایی که غرض از آنها جلوگیری از زادوولد در گروهی خاص است و انتقال اجباری کودکان به گروههای دیگر.
این تعریف حقوقی، جرم نسلکشی را در سه بخش مجزا قرار میدهد: کنشها، نیت و قربانیکردن. نخستین بخش این جرم قتل، واردآوردن صدمۀ جدی، ایجاد شرایطی برای نابودی گروهی خاص، جلوگیری از تولیدمثل گروهی خاص یا خارجکردن کودکان از گروه مدنظر را شامل میشود که غرض از دو کنش آخر، گسستن استمرار وجود گروه است. بخش دوم تعریف سازمان ملل، یعنی نیت، موضوعی بحثبرانگیز است، چراکه دانشوران حقوقی خاطرنشان میسازند که اثبات نیت دشوار است و درنتیجه پیگرد نیز سخت میشود. در بیشتر اوقات، شواهد دال بر نیت آزاررسان را باید در اصطلاحات برنامههای سیاسی که معطوف به ستمگری نظاممند نسبت به گروه مدنظرشان سراغ گرفت. عنصر سوم در این تعریف، قربانیکردن گروه نژادی، قومی یا دینی است و این عنصر نسلکشی را از دیگر انواع قتل و ستمگری متمایز میسازد.
بحثهای آغازین بر سر تعریف کنوانسیون سازمان ملل از نسلکشی، بهشدت سیاسی بودند و خود این تعریف، در سطحی گسترده، بهویژه بهدلیل ناکامیاش در بهحساب آوردن گروههای اجتماعی و سیاسی، آماج انتقادات قرار گرفت. نخستین پیشنویس این کنوانسیون، تنها گروههای سیاسی را شامل میشد، اما اتحاد جماهیر شوروی این گنجانش را به پرسش گرفت و سرانجام حرف خود را به کرسی نشاند. افزونبراین، درحالیکه تعریف لمکین از نسلکشی، معدومسازی فرهنگها و گروههای سیاسی را نیز در برمیگیرد، تعریف سازمان ملل شامل آن نمیشود.
عدومسازی هویت فرهنگی یک گروه، معمولاً «نسلکشی فرهنگی»[7] یا «قومیتزدایی»[8] نامیده میشود. در اثنای نسلکشی در یوگسلاوی سابق، در اوایل دهة 1990، اصطلاح «پاکسازی قومی» به زبان مردم راه پیدا کرد، اما در زبان حقوقی هنوز به تعریف در نیامده است. بهعنوان مثال، درحالیکه پاکسازی قومی اغلب برای توصیف نسلکشی استفاده میشود، این اصطلاح ممکن است اخراج جمعی بدون کشتار جمعی را نیز دربرگیرد. امریکاییهای بومی، در سدۀ نوزدهم و بیستم، هم پاکسازی قومی و هم نسلکشی را تجربه کردند. خطمشیهای پاکسازی قومی امریکاییهای سپیدپوست، جمعیتهای بومی را وادار به سکونت در قرارگاهها کردند، حال آنکه میلیونها هکتار از زمینهای این بومیان را به تصرف خود درآورده بودند. در اواخر قرن نوزدهم، دولت فدرال، خطمشی همگونسازی اجباری را در پیش گرفت با این هدف غایی که فرهنگها و جوامع بومی را برچیند؛ این خطمشی، امروزه منسوخ شده است.
برخی از دانشوران، نسلکشی را از حیث تاریخ و دلایل وقوعشان، دستهبندی میکنند. «نسلکشی ابزاری»[9]، به کشتار جمعی معطوف به دستیابی به اهداف خاص اشاره دارد. این انگیزه اغلب با نسلکشیهای پیشامدرن پیوند خورده است. از سوی دیگر، «نسلکشی ایدئولوژیک»[10]، به شرایطی اشاره دارد که در آن کشتار جمعی خود به هدف بدل میشود. این نسلکشی، اغلب با نمونههای مدرنتر نسلکشی، ازجمله آنهایی که مبتنی بر بنیادگرایی دینی و قومی هستند، پیوند خورده است. ننگینترین نمونۀ نسلکشی، کشتار جمعی یهودیان، کولیها، کمونیستها و دیگر گروهها برمبنای ملیگرایی افراطی حزب نازی و ادعای برتری نژادی آلمانهاست. چنانکه که بسیاری از دانشوران خاطرنشان ساختهاند، گرچه نازیها نخستین کسانی نبودند که دست به نسلکشی زدند، اما هولوکاست نظر به سرشت مدرن، ملی و صنعتیاش بیسابقه بود.
نمونۀ دیگر، نسلکشی کامبوجیها بهدست خمرهای سرخ که بین سالهای 1975 و 1979، بهعنوان بخشی از برنامۀ پاکسازی کمونیستی پل پوت[11] انجام گرفت. بسیاری از مردم به اردوگاههای کار اجباری فرستاده یا کشته شدند. این نسلکشی یکی از مرگبارترین نسلکشیهای سدۀ بیستم است که به مرگ نزدیک یکچهارم جمعیت کشور (1.7 از نزدیک 7 میلیون نفر) انجامید. نسلکشی در روآندا که فقط 100 روز (آوریل تا جولای 1994) به طول انجامید، نمونۀ جدیدتری از نسلکشی ایدئولوژیک است. در روآندا، اعضای افراطگرای اکثریت قومی هوتو[12] اقدام به نابودکردن اقلیت توتسی[13] کردند و توانستند حدود سهچهارم (850000) جمعیت توتسی کشور را بکشند. نسلکشی در روآندا، نمونهای افراطی از کشتاری وسیع و چشمگیر در مدتزمانی کوتاه را نشان میدهد.
از نظر پیگرد قانونی، کنوانسیون سازمان ملل متحد -که در حال حاضر، 135 کشور آنرا پذیرفتهاند- امضاکنندگانش را به انجام اقداماتی در جهت جلوگیری از نسلکشی و مجازات عاملان آن ملزم کرده است. کنوانسیون سازمان ملل اعلام کرد که متخلفان را میتوان در دادگاههای کشوری که نسلکشی رخ داده و یا در دادگاهی بینالمللی محاکمه کرد. در دهۀ 1990، شورای امنیت سازمان ملل، دادگاه های موقتی را به منظور رسیدگی به جنایات بینالمللی، خاصه نسلکشی در یوگسلاوی و روآندا تشکیل داد. در سال 2002، «دیوان بینالمللی کیفری»[14] برای رسیدگی به این پروندهها تأسیس شد، درنتیجه نسلکشی تحت استانداردهای حقوقی جهانی در آمد. اهمیت تاریخی کنوانسیون در نقش آن، بهعنوان بنیانی برای نوعی نظام بینالمللی قانونگذاری درزمینۀ حقوق بشری و اجرای آنها نهفته است. بهرغم موفقیت سازمان ملل در محاکمۀ جنایتکاران جنگی دخیل در فعالیتهای نسلکشی، جامعۀ بینالمللی همچنان در این اندیشهاند که به توسعۀ خطمشیها و راهبردهای پیشگیری از نسلکشی و حمایت کافی از قربانیان آن ادامه دهند.
و نیز ببینید: پاکسازی نژادی؛ هولوکاست؛ حقوق بشر؛ سپربلاکردن
بیشتر بخوانید
Chalk, Frank and Kurt Jonassohn. 1990. The History and Sociology of Genocide: Analyses and Case Studies. New Haven, CT: Yale University Press
Fein, Helen. 1999. Genocide: A Sociological Perspective. London: Sage
Kuper, Leo. 1981. Genocide: Its Political Use in the Twentieth Century. New Haven, CT: Yale University Press
Lemkin, Raphaël. 1944. Axis Rule in Occupied Europe. Washington, DC: Carnegie Endowment for International Peace
Sartre, Jean-Paul. 1968. On Genocide. Boston: Beacon Press
Totten, Samuel, William S. Parsons, and Israel W. Charny, eds. 1995. Genocide in the Twentieth Century: Critical Essays and Eyewitness Accounts. New York: Garland
[1] genocide
[2] Raphaël Lemkin
[3] Genocide
[4] Axis Rule in Occupied Europe
[5] Carnegie Endowment for International Peace
[6] Convention for the Prevention and Punishment of the Crime of Genocide
[7] cultural genocide
[8] Ethnocide
[9] Instrumental genocide
[10] Ideological genocide
[11] Pol Pot: رهبر خمرهای سرخ
[12] Hutu
[13] Tutsi
[14] International Criminal Court