کودکآزاری جنسی
کودکآزاری جنسی[1]، به تماس جنسی بزرگسالان با کودکان زیر سن قانونی اشاره دارد. درحالیکه غفلت سرپرستان و خشونت فیزیکی علیه کودکان به مشکلات اجتماعی مهمی در دهة 1960تبدیل شد، تجاوز جنسی بزرگسالان به کودکان از دهة 1970 تاکنون، به کانون نگرانی عمومی تبدیل شده است. در سطح کلی، کنشگران و صاحبنظران فمنیست که دلمشغول بهزیستی روانی و جسمانی جوانان تربیتشده در محیطهای اجتماعی تحت سلطة مردان یا روابط جنسی هستند، توجه عموم را به این موضوع جلب کردند. درحالیکه برخی جوامع غیرغربی، تماس جنسی آیینی محدود بین افراد بزرگسال و جوان را مجاز میشمارند، یا حتی آنرا تشویق میکنند، در جامعة غربی معاصر تقریباً تمام شکلهای کنش متقابل جنسی بین بزرگسالان و کودکان برای کودکان زیانآور پنداشته میشود؛ حتی وقتی کودکان گفته باشند که به کنشهای جنسی با بزرگسالان راضی هستند. دلیل این امر آن است که کودکان ازلحاظ مادی، اجتماعی و عاطفی وابسته به سرپرستان بزرگسال هستند و به این دلیل، آنها هرگز برای انتخاب عمل جنسی با بزرگسالانی که بر آنها قدرت دارند، آزاد نیستند؛ بنابراین، در ایالات متحده امریکا و دیگر کشورهای غربی، رابطة جنسی بزرگسالان با افراد زیر 16 سال، با یا بدون رضایت آنها، نقض قانون کیفری محسوب میشود.
اگرچه روابط جنسی بزرگسالان با کودکان غیرقانونی است، اما بهطور کامل غیرمتداول نیست. تحلیل دادهها توسط وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده نشان میدهد که تقریباً 10درصد از 3 میلیون پرونده ادعاشدة کودکآزاری که در سال 2004 گزارش شدند، شامل تخطیهایی با ماهیت جنسی بودند. این رقم، وقتی کودکان 12 تا 16 سال را لحاظ کنیم، به 16درصد از تمام موارد گزارششدة کودکآزاری افزایش مییابد. درحالیکه زیانبارترین شکلهای کودکآزاری جنسی کودکان، شامل اجبار و تجاوز است. ازلحاظ آماری، شکلهای رایجتر آن شامل تبادلات جنسی غیرمقاربتی بین کودک و فرد بزرگسالی است که کودک او را میشناسد. سهچهارم از تمام پروندههای شناختهشدة کودکآزاری جنسی، شامل مجرمانی است که دوست یا همسایة خانوادة فرد قربانی بودهاند. بررسیهای دانشجویان دانشگاه، حتی یافتههای بالاتری را گزارش میکنند، بهطوریکه 11.3درصد از زنان و 4.1درصد از مردان، گزارش کردهاند که با یک بزرگسال (18 سال یا بالاتر) زمانی که زیر 13 سال بودهاند، عمل جنسی داشتهاند. وقتی آزار جنسی یا «محرمآمیزی» درون خانواده رخ میدهد، بررسیها نشان میدهد که در حدود سهچهارم موارد، مجرم یک خویشاوند بزرگسال است؛ درحالیکه یکچهارم از کسانی که مورد بررسی قرار گرفتند، بیان کردهاند که با پدر یا ناپدری خود تماس جنسی داشتهاند. متأسفانه، بخش اعظم آنچه در مورد کودکآزاری جنسی میدانیم، مبتنی بر مطالعات و بررسیهای بالینی کوچک در میان جمعیت طبقة متوسط و بهطور عمده دانشگاهیان سفیدپوست بوده است. تعداد موارد برآوردشدة کودکآزاری جنسی، اختلافهای قابل ملاحظهای با هم دارد، اگرچه بیشتر پژوهشگران اتفاقنظر دارند که تقریباً بیشتر متجاوزان مرد هستند و اینکه زنان جوان حدود 4 بار بیشتر از مردان جوان احتمال دارد که قربانی شوند.
بسیاری از قربانیان کودکآزاری جنسی، مشکلات بدنی و عاطفی بلندمدتی را تجربه میکنند، ازجمله اختلال استرس پس از سانحه[2]، بیخوابی، افسردگی، اختلال در خوردن و تشویش و مشکلاتی که پس از آن برای برقراری روابط جنسی در دوران بزرگسالی ایجاد میشود. از میانة دهة 1980، توجه به این مسائل توسط پوشش رسانهای حساسیتبرانگیز زنای پدر با دختر، و نیز آزار جنسی کودکان توسط معلمان و مربیان در مدارس و مراکز نگهداری روزانه و همچنین توسط کشیشان و سرپرستان در کلیساها تقویت شده است. موارد دراماتیک کودکربایی توسط غریبهها و گزارشهایی به همین اندازه دراماتیک، اگرچه معمولاً غیرمستند، دربارة سوءاستفادة آیینی و شیطانی نیز، هراس عمومی را افزایش داده است. گاهی گزارشهای آزار در میان جار و مخفی پنهان شده است. این امر، بهویژه در «خاطرات بازیابیشدة» تخلفهای جنسی ایجادکنندة ضربههای روحی، مصداق دارد که در گذشتة دور رخ دادهاند. در چنین مواردی، بیان شده که آگاهی از آزار سرکوب شده است تا زمانی که توسط فنون درمانی القایی، مانند بازگشت هیپنوتیزمی یا تخیل نشئهمانند، به آگاهی آورده شود.
اگرچه بحثهای انجامشده دربارة استفاده از روشهای بالینی القایی، پرسشهایی را در مورد خصلت اثباتپذیر برخی از «خاطرات بازیابیشده» از منظر رماندرمانی مطرح کردهاند، اما آنچه محققان در مورد کودکآزاری جنسی میدانند، کلیشههای مربوط به رواج آزاردهندگان گمنام کودکان را به چالش میکشد؛ « پیرمردان کثیفی» که در زمینهای بازی، کودکان را با وعدة آبنبات، پول، یا ماجراجویی فریب داده و با خود میبرند. با اینکه خطرات ارائهشده توسط اینگونه بچهبازان، درنده واقعی است، اما احتمال اینکه کودک توسط فردی غریبه مورد آزار قرار گیرد، در مقایسه با اینکه مورد سوءاستفادة جنسی یک شخص مورد اعتماد (مانند سرپرست یا والد مذکر، خویشاوند، همسایه، یا دوست نزدیک خانوادگی) قرار گیرد، کمتر است.
به چه عللی بزرگسالان ازلحاظ جنسی خود را به کودکان تحمیل میکنند؟ برای بیان این پرسش، مهم است به یاد داشته باشیم که تصویری واحد از انواع سوءاستفاده یا سوءاستفادهکنندگان وجود ندارد. پژوهشها نشان میدهد که رایجترین شکل زنای پدر/ناپدری با دختر، شامل وضعیتهایی است که در آنها یک مرد بزرگسال به علت فقدان رابطة عاطفي عميق با ديگران، وابستگي عاطفي شديدي به کودک پيدا ميكند. تعداد کمی از مجرمان، قطعنظر از داشتن يا نداشتن رابطة عاطفي با كودكان، داراي تمايل جنسي به كودكانند؛ اما هنگام توجه به آزار جنسی گستردهتر کودکان توسط سرپرستان، عوامل مؤثر بر دیگر شکلهای (غیرجنسی) آزار کودکان نیز پدیدار میشود. با این وجود، از منظری خاص، برابری عمل جنسی با قدرت در جامعه که در آن، شکلهای غالبِ عمل جنسی و هم قدرت، مبتنی بر امتیازهای مردان بزرگسال بر زنان و کودکان است. در ترکیب با هنجارهای جنسیتی که به زنان و دختران ميآموزد پرورشدهنده باشند، درحالیکه به مردان و پسران ميآموزد با پرخاشگري ابراز قدرت كنند، تعجبي ندارد که میزان قربانیشدن جنسی کودکان تا حد هشداردهندهای بالا بماند. بهعلاوه، استرسهای دیگر، مانند بیقدرتی نسبی در دیگر حوزههای اجتماعی، ممکن است سبب شود بزرگسالان براي برخورداري از مهر و محبت و حتي ارضاي جنسي، به قول پژوهشگران، به كودك خويش وابستگي منزویکننده و «همزيستانه»[3] پيدا كنند. شهوانیشدن تصویرهای کودکان در رسانههای جمعی و جامعة مصرفی نیز ممکن است یک عامل مؤثر باشد.
مقابلة مؤثر با آزار جنسی کودکان، احتمالاً به تلاشهایی در سطح کل جامعه نیاز دارد که از هدفگذاری متجاوزان توسط نظامهای عدالت کیفری و سلامت ذهنی فراتر برود. برای مقابله با استثمار جنسی کودکان توسط بزرگسالان، تغییر اساسی هنجارهای اجتماعی غالب مرتبط با جنسیت و سکسوالیته و کاهش بیقدرتی نسبی که بزرگسالان –بهویژه مردان بزرگسال- ممکن است در نتیجة سطوح بالای استرس و نابرابری اجتماعی تجربه کنند، ضروری است. بدون تحقق اینگونه تغییرات اجتماعی و فرهنگی گسترده، احتمال دارد که کودکآزاری جنسی، همچنان بهعنوان مسئلهای اجتماعی در آینده نیز باقی بماند.
استیفن فوهل[4]
و نیز ببینید: کودک آزاری
بیشتر بخوانید:
Danni, Kristin A. and Gary D. Hampe. 2000. “An Analysis of Predictors of Child Sex Offender Types Using Presentence Investigation Reports.” International Journal of Offender Therapy and Comparative Criminology 44(August):490–504
Finkelhor, David and Patricia Y. Hashima. 2001. “The Victimization of Children and Youth: A Comprehensive Overview.” Pp. 49–78 in Handbook of Youth and Justice, edited by S. O. White. New York: Kluwer Academic/Plenum
Herman, Judith. 1981. Father-Daughter Incest. Cambridge, MA: Harvard University Press
McCaghy, Charles H., Timothy A. Capron, J. Jamieson, and Sandra Harley Carey. 2006. “Assaults against Children and Spouses.” Pp. 167–204 in Deviant Behavior: Crime, Conflict and Interest Groups. 7th ed. Boston: Pearson
Russell, Diana. 1984. Sexual Exploitation: Rape, Child Sexual Abuse, and Workplace Harassment. Beverly Hills, CA: Sage
Tyler, Kimberly A., Dan R. Hoyt, and Les B. Whitbeck. 2000. “The Effects of Early Sexual Abuse on Later Sexual Victimization among Female Homeless and Runaway Adolescents.” Journal of Interpersonal Violence 15(4):235–50
U.S. Department of Health and Human Services, Administration of Children, Youth and Families. 2006. “Child Maltreatment 2004.” Washington, DC: U.S. Government Printing Office
[1] . Abuse, Child Sexual
[2] . post-traumatic stress disorder
[3] . symbiotic
[4] . Stephen Pfohl