کارکردهای آشکار
کارکردهای آشکار[1]، به معنای پیامدهای نیتمند و شناختهشدة رفتار یا کنش اجتماعی هستند که به عمد انجام شده است. برای مثال، تحرک اجتماعی بالارونده، کارکرد آشکار مهاجرت، کاری بینالمللی است که افرادی که در پیِ بهبود شرایط اقتصادی خود هستند، متقبل میشوند. رابرت کی مرتون، توضیح بدیعی از کارکردهای آشکار در نظریة اجتماعی و ساختار اجتماعی، در سال 1957، بهدست داد.
مرتون کاکردهای آشکار را کارکردهای پنهان که پیامدهای ناخواسته و عموماً ناشناخته هستند، مورد مقایسه قرار داد. برای نمونه، کارکرد یک محوطه دانشگاهی، به مثابة بازاری برای یافتن شرکای زناشویی، میتواند یک کارکرد پنهان برای کارکرد آشکار تدارک آموزش در سطح بالاتر باشد. آنگونه که مرتون توضیح میدهد، دانشمندان اجتماعی دیگری نظیر امیل دورکیم، کارل مارکس، ویلیام آی توماس[2] و فلورین زنانیکی[3]، بهطور ضمنی در نوشتههای خود، به کارکردهای آشکار و پنهان اشاره کردهاند.
مرتون اذعان میکرد که اصطلاحهای آشکار و پنهان را از فروید وام گرفته است. این امر روشنگر است، چراکه نشان میدهد که چگونه تحلیلگرانی که از چشمانداز نظامها کار میکنند، میتوانند به سادگی بین چشماندازهای جامعهشناختی و روانشناختی حرکت کنند. آنچه این تحلیلگران را از میان حوزههای مختلف رفتار انسانی، همچون انسانشناسی، جامعهشناسی و روانپزشکی گردهم میآورد، این بود که آنها اهداف علمی خود را برحسب کارکرد یک نظام، چه کارکرد یک فرهنگ، کارکرد یک جامعه یا کارکرد یک ذهن، مفهومپردازی میکردند. این همگرایی نظری، در اواخر قرن بیستم، زمانی که مرزهای بینرشتهای سفتوسختتر شدند، کاهش یافت.
افول تحلیل نظامهای اجتماعی در جامعهشناسی، در اواخر قرن بیستم، علاقة جامعهشناختی به تحلیل واضح کارکردهای آشکار و پنهان را کاهش داد. تحلیلگران اجتماعی، از چشماندازهای تازهای برای چارچوب دادن به پرسشهایی در مورد منابع و پیامدهای کنشهای اجتماعی استفاده کردند. یک چشمانداز، چشمانداز عاملیت انسانی، تقریباً تمام وزن را به کنش انسانی آگاهانة تعمّدی داده و اهمیت نیروهای اجتماعی غیرشخصی که تغییرات اجتماعی را پیریزی میکنند را اگر هم به کل منتفی ندانست از میزانش کاست. آنتونی گیدنز (1995)، به کمک نظریة ساختاربندی[4] خودسازشی جزئی را بین این دو شیوه ارائه کرده است. بر طبق این نظریه، عوامل انسانی، متخصصان آگاه کنش اجتماعی هستند؛ اما آگاهبودگی آنها مقیّد به شرایط ناشناخته[5] و پیامدهای ناخواسته است. این نظریهپردازی، نتایج پنهان و آشکار را به حیطه آگاهی انسان نزدیکتر کرد. به بیان دیگر، کارکردهای آشکار و پنهان، ویژگیهای یک جهان انسانی شناختپذیر[6] هستند، اما باتوجه به نواقص آگاهبودگی، پیامدهای کنش اجتماعی تعمّدی، میتوانند به ورای مرزهای قصد و دانش انسان برسند.
مرتون کارکردهای آشکار را به شرایطی مطلق کاهش نمیداد. او توضیح میداد که یک «مورد»[7] میتواند بیش از یک کارکرد آشکار داشته باشد و کارکردهای آشکار متفاوت، میتوانند نتایج مشابهی داشته باشند. علاوه بر این، آنچه کارکردی آشکار را برای یک گروه تشکیل میدهد، میتواند برای گروهی دیگر، تشکیلدهنده یک کژکارکرد باشد. مثال این مورد، سرمایهگذاری شرکتهای امریکایی در تولیدهای چینی است. درحالیکه این راهبرد تجاری، قیمتها را برای مشتریان امریکایی پایین نگهداشته و تسکینی را برای کارگران چینی بیکار و نیمهشاغل[8] ایجاد میکند، اما فرصتهای استخدام را برای نیروی تولیدی ایالات متحده کاهش میدهد.
جهانیشدن، چشماندازی را که کارکردهای آشکار از خلال آن رخ میدهند، تغییر میدهد. مطالعات اولیه کارکردهای آشکار و پنهان فرهنگهای قبیلهای را مشاهده کردند، اما مطالعات امروز باید تأثیرات کارکردهای آشکار را در میان مناطق بهشدت پرجمعیت و بههمپیوسته جهان بسنجند.
نستور ردریگز
همچنین رجوع شود به: کارکردهای پنهان
برای مطالعه بیشتر
Giddens, Anthony. 1995. A Contemporary Critique of Historical Materialism. 2nd ed. Stanford, CA: Stanford University Press
Merton, Robert K. 1957. Social Theory and Social Structure. Glencoe, IL: Free Press
[1] Manifest functions
[2] William I.Thomas
[3] Florian Znaniecki
[4] structuration
[5] unacknowledged
[6] knowledgeable
[7] item
Subemployed [8]: شغلهای که درآمد کافی ندارند و یا شغلهایی که افراد در آنها از مهارتها و توانایی خود استفاده کافی نمیکنند (م).