فرهنگ فقر
فرهنگ فقر [1]که در اصل با عنوان «خرده فرهنگ فقر» نامگذاری شده، مفهومی است که نخستینبار در سال 1959، در اثر انسانشناس امریکای شمالی اسکار لوویس پدیدار شد. چنانچه از نام آن پیداست، این نظریه جنبههای فرهنگی فقر را مورد ملاحظه قرار میدهد. نظریه فرهنگ فقر بر این مبناست که تطبیق با شرایط ساختاری و اقتصادی فقر، ویژگیهای اجتماعی و روانشناختی انحرافی را ترویج میدهد که بهنوبهخود بهعنوان موانعی برای غلبه بر فقر عمل میکنند. زمانی که یک فرهنگ فقر ظهور پیدا میکند، بهواسطه انتقال ویژگیهایش به نسل آینده، بازتولید میشود. چنین چشماندازی، منجر به این نتیجهگیری میشود که قدرت راهحلهای اقتصادی برای پایاندادن به فقر، محدود هستند. لوئیس بر این عقیده است که کار اجتماعی و مداخلههای روانشناختی، توأم با پاسخ اقتصادی به فقر هستند. نظریة فرهنگ فقر، تأثیر قدرتمندی بر سیاستها و برنامههای فقر ایالات متحده داشته است. هنگامی که این نظریه بهعنوان تبیینی برجسته برای فقر در ایالات متحده درنظر گرفته میشود، سیل عظیمی از انتقادها بهراه میافتد.
شرایطی که فرهنگ فقر را گسترش میدهد
نظریه فرهنگ فقر، نظریهای مبتنی بر طبقه است. بر همین اساس، ساختار اقتصادی را بهعنوان شرایط اولیهای فرض میکند که منجر به افزایش فرهنگ فقر میشود. احتمال بیشتری وجود دارد که فرهنگ فقر طی دورههای انتقالی، همچون تغییر از جامعه کشاورزی به صنعتی یا زمانی که دگرگونیهای سریع اقتصادی و فناورانه درون یک جامعه معین رخ میدهد، ظاهر شده باشد. اگرچه تعارضهای نژادی، میتواند یک عاملی در ظهور فرهنگ فقر باشد، اما شرط لازم نیست (لوئیس مدعی است که فرهنگهای فقر در بین جمعیتهای قومی همگن در امریکای لاتین و در میان سفیدپوستان فقیر روستایی و امریکاییهای افریقاییتبار ایالات متحده شکل میگیرد). اقشاری که در معرض بیشترین میزان فرهنگ فقر قرار دارند، کارگران غیرماهر با دستمزد اندک هستند که نرخ بالایی از بیکاری یا نیمهبیکاری را در جوامع سرمایهداری تجربه میکنند، جوامعی که بر تحرک اجتماعی تأکید میکنند.
ویژگیهای فرهنگ فقر
اسکار لوئیس زمانی که نظریهاش را بهطور کامل چارچوببندی کرده بود، فهرستی از 70 خصیصه گرد آورده بود و عقیده داشت این خصوصیات در بین گروههایی که در فرهنگ فقر زندگی میکنند، متداول هستند. او اعضای این فرهنگها را بهعنوان مردمی مورد ملاحظه قرار داد که سازمانهای محلیشان را ایجاد نمیکنند و از مشارکت در جریان اصلی نهادهای اجتماعی دور ماندهاند. برای نمونه، این نظریه فرض خود را بر این اساس قرار میدهد که مردمی که در فرهنگهای فقر زندگی میکنند، نرخ بالایی از بیکاری دارند، از بانکها و بیمارستانهای استفاده نمیکنند و بر کسبوکارهای مشکوکی همچون گِروفروشیها تکیه زدهاند. چنین انزوای اجتماعی در وهلة نخست، برآمدی از شرایط ساختاری فقر است (بهعنوان مثال بیکاری). با این وجود، همراه با افزایش فرصتها، ارزشهای فرهنگی که در پاسخ به انزوا گسترش مییابند، علیه ادغام آینده در جریان اصلی جامعه عمل میکنند.
خانواده مسیر دیگری را نشان میدهد که در آن ارزشهای فقر منحرف از جریان اصلی جامعه هستند. نظریه بر این موضوع تأکید میکند که فرهنگهای فقر با عدم سازمانیافتگی اجتماع و خانواده ویژگی مییابند. فرض بر این است که بیکاری مردان، ازدواج رسمی را تضعیف میکند و موجب تشویق خانوادههای تحت سرپرستی زنان میشود. بهعلاوة بازشناسی موانع اقتصادی ازدواج، ممکن است زنان، مردان فقیر را برای ازدواج بیش از اندازه توانفرسا و نابالغ درنظر آورند. نظریة فرهنگ فقر همچنین مدعی است که هیچ دورة کودکی طولانیمدتی اتفاق نمیافتد و درنتیجه کودکان ورود زودهنگام به فعالیتهای بزرگسالان، همچون روابط جنسی را تجربه میکنند. نرخ بالای بیسوادی بزرگسالان و سطح پایین تحصیلات در عملکرد تحصیلی ضعیف کودکانی که در فرهنگ فقر رشد یافتهاند، مؤثر است. تکانشگری، یعنی جهتگیری زمان حاضر و ناتوانی برای هدفگذاری، موانع بیشتری برای موفقیت تحصیلی ایجاد میکند.
همة گروههای ضعیف، یک فرهنگ فقر را شکل نمیدهند. اتصال به سازمانهای محلی یا جنبشهای ملی، با فراهمکردن اهداف بزرگتری برای فقرا، مانع از گسترش چنین فرهنگی میشوند. برای مثال، لوئیس معتقد است احتمال اندکی وجود دارد که فرهنگ فقر در کشورهای سوسیالیستی همچون کوبا که در آن انجمنهای همسایگی به ادغام فقرا در برنامه ملی کمک میکنند، شکل بگیرد.
نقد نظریه فرهنگ فقر
زمانی که چارچوب نظری فرهنگ فقر، در بین دانشگاهیان و سیاستگذاران ایالات متحده غلبه پیدا کرد، انتقادها شروع شد. توجه انتقادها متمرکز بودند بر دغدغههای روششناختی و سیاستها و برنامههای فقر که در توسعة خود متأثر از نظریة فرهنگ فقر بودند.
منتقدان اظهار میکنند که عمومیت یافتن فرهنگ، به مثابه تبیینکننده فقر نامناسب است، چراکه لوئیس نظریة خود را برمبنای یافتههای بهدست آمده از تعداد کمی مصاحبه با خانوادههای امریکای لاتین قرار داده بود. فراتر از این، انتقادها اشاره دارند به اینکه پژوهشگرانی که این نظریه را بهکار میگیرند، مشاهدههای خود را بهواسطة فهمی سفیدپوست و طبقة متوسطی از ارزشهای فرهنگی «مطلوب» پالوده میکنند، شکلی از نگاه طبقاتی و قومیتگرا. در حقیقت، یافتههای بهدست آمده از مطالعات پژوهشی طی سالهای بعد که از کار میدانی عمیق بهره گرفتند، ادعاهای مطرحشده از سوی لوئیس و پیروان معاصرش را زیر سؤال بردند. سازماننیافتگی خانواده و جامعه، یک مثال از موضوعات مورد هدف منتقدان است. منتقدان مدعی هستند که شواهد تجربی نشان میدهد، گروههای فقیر که بهعنوان سازماننیافته تشریح شدهاند، در محلههایی با سازمانیافتگی بالا زندگی میکنند و بر شبکههای دوستی و خویشاوندی گسترده تکیه دارند. بهعلاوه بر طبق یافتههای پژوهشی، زنان فقیر به اندازه همتایانشان در طبقة متوسط، به ازدواج بها میدهند. اگرچه منتقدان موافقند که طی سالهای اخیر، شبکههای خانوادگی و همسایگی درون شهر فرسایش یافتهاند، اما این الگو را تا دلایل ساختاری همچون فقدان مشاغلی با دستمزد کافی و قطع ارتباط با شبکه امنیت اجتماعی، ردیابی کردهاند.
منتقدان نگرانند که تمرکز بر رفتار، سیاستها و برنامههای بیتأثیر در مورد فقر را افزایش دهد. برای نمونه، رشد اخیر در برنامههای شغلی که بر توسعة اخلاق کاری و آموزش چگونه لباس پوشیدن و رفتار کردن در محیط کاری به فقرا تأکید دارند، مثالهایی از رویکردهای رفتاری هستند که منتقدان آنها را بیتأثیر میبینند. این رویکردها، بهشدت با کاهش راهحلهای ساختاری همچون خلق مشاغل با دستمزد مناسب برای زندگی و گسترش شبکه امنیت اجتماعی، متضاد هستند (بهعنوان مثال مزایای بیکاری، مراقبتهای بهداشتی یارانهای).
سعت انعکاس راهحلهای رفتاری در سیاستها و برنامههای فقر، با مرور زمان تغییر میکند. تأثیر نظریة فرهنگ فقر بر سیاستهای فقر ایالات متحده، ریشه در برنامههای جنگ با فقر دهة 60 دارد. نظریه فرهنگ فقر، به گزارش 1965 سناتور دنیل پاتریک موینهان، با عنوان خانواده سیاهپوست: موردی برای اقدام ملی (عموماً با عنوان گزارش موینهان شناخته میشود) و کتاب سال 1962 میشل هارینگتون، با نام امریکای دیگر: فقر در ایالات متحده، شکل داد. هر دو محقق بر کمپین مبارزه با فقر رئیسجمهور لیندون بی.جانسون و تصویب نتیجهبخش قانون فرصتهای اقتصادی در سال 1964 که بودجه فدرال برای و در جهت نظارت بر برنامههای ضد فقر و نظارت بر این برنامهها را ایجاد کرد.
برمبنای استدلال منتقدان، گزارش موینهان، نظریة فرهنگ فقر را نژادی کرد. پس از انتشار گزارش، فقر و نژاد معادل با یکدیگر شدند و تصویر مادرسالاری سیاهپوست، بهعنوان علت فقر سیاهپوستان در تصور عموم بهطور پایداری ریشه گرفت. با وجود پذیرش غیرانتقادی منشنمایی فقرا، منتقدان خاطرنشان میکنند که برنامههای ضد فقر دهة 60، هنوز به دلایل ساختاری فقر ارجاع میدهند. برای نمونه، هِد استارت[2] و جاب کُرپس[3]، هر دو برنامههای جنگ با فقر بودند. سناتور موینهان، صرفنظر از به تصویر کشیدن «آسیبشناسی» خانوادههای سیاهپوست، پیشنهاد بسط مزایای رفاهی برای مادران مجرد سیاهپوست را ارائه میدهد. بررسی دلایل اقتصادی فقر، بهعنوان امر ضروری برای دستیابی به تغییرات رفتاری دلخواه محسوب میشد.
راهحلهای رفتاری برای فقر، در فضای محافظهکارانه دهة 80 برجسته شد. هنگامی که سیاستمداران محافظهکار، این دیدگاه را پیشبردند که برنامههای ضد فقر دهة 60 وابستگی اقتصادی را تشویق میکند، چنین سیاستهایی مورد حمله قرار گرفتند. بنا بر اظهارات منتقدان، مصادفشدن تمرکز بر رفتار به مثابه دلیلِ، نه پیامد، فقر با فراخوان برای پایان دادن به دوره «دولت بزرگ» از طریق کاهش بودجه برنامههای فقر، تصادفی نیست. اصلاحات رفاهی که با تصویب قوانین برابرسازی فرصتهای شغلی و تعهد شخصی وضع شد، گویای این روند است. تحقیقات نشان میدهند، درگیریهای کنگره بر سر اصلاح رفاهی، مباحث مربوط به گرایشهای اقتصادی را نادیده گرفت. تصاویر نژادپرستانه از مادران مجرد فقیری که از شغل و ازدواج اجتناب میورزند، بر بحثهای سیاسی و عمومی غالب بود. منتقدان، تمرکز بر رفتار را متهم میکنند به اینکه منجر به تصویب قانونی شد که در ایجاد زمینههای کافی برای تأثیرگذاری بر مشاغل با دستمزد پایین، بر زنانی که حالا با محدودیت دسترسی به مزایای رفاهی مواجهاند، شکست خورد.
محققان و سیاستگذاران به بحث دربارة رابطة میان فقر و فرهنگ ادامه دادند. دانشمندان اجتماعی با مسئولیت خطیر مطالعه فرهنگ، ضمن درنظرداشتن ارتباط پیچیده میان فرهنگ و ساختار مواجهاند. بهعلاوه آنها با وظیفه توجه به تأثیر فقر، بدون تقویت نگاههای خطرناک به فقر که بهگونهای اجتماعی برساختهشده، روبهرو هستند.
پاتریشیا کی.جنینگز[4]
همچنین رجوع شود به: سرمایة فرهنگی؛ فرصتهای زندگی؛ قانون مسئولیتپذیری فردی و برابرسازی فرصت شغلی؛ فقر؛ محرومیت نسبی؛ سرمایه اجتماعی؛ قشر فقیر شاغل
برای مطالعه بیشتر
Battle, Juan J. and Michael D. Bennett. 1997. “African-American Families and Public Policy.” Pp. 150–67 in African Americans and the Public Agenda, edited by C. Herring. Thousand Oaks, CA: Sage
Goode, Judith. 2002. “How Urban Ethnography Counters Myths about the Poor.” Pp. 279–95 in Urban Life: Readings in the Anthropology of the City, edited by G. Gmelch and W. P. Zenner. Prospect Heights, IL: Waveland
Kaplan, Elaine Bell. 1997. Not Our Kind of Girl: Unraveling the Myths of Black Teenage Motherhood. Berkeley, CA:University of California Press
Lewis, Oscar. 1959. Five Families: Mexican Case Studies in the Culture of Poverty. New York: Basic Books
———. [1966] 2002. “The Culture of Poverty.” Pp. 269–78 in Urban Life: Readings in the Anthropology of the City, edited by G. Gmelch and W. P. Zenner. Prospect Heights, IL: Waveland
[1] culture of poverty
[2] Head Start
[3] Job Corps
[4] Patricia K. Jennings