شهروندی

 شهروندی [1]هم موقعیتی قانونی و هم هویتی اجتماعی است. از منظر حقوقی، شهروندی ناظر بر وظایف، حقوق و موقعیت سیاسی یک فرد در درون یک ملت است؛ برای مثال، حق نمایندگی یا مشارکت سیاسی یک فرد در درون سازوکار قضایی در یک ملت دارد. از منظر اجتماعی، شهروندی مبتنی بر عضویت فرد در یک اجتماع یا سازمان سیاسی است. درحالی‌که شهروندی حقوقی، ارتباط نزدیکی با ملی‌گرایی دارد، شهروندی اجتماعی بر ایدئولوژی سیاسی فردی یا گروهی تمرکز می‌کند. بااین‌وجود، در هر دو برداشت از اخلاقیات، جایگاه مناسب و مسئولیت اجتماعی، اصول به اصطلاح شهروندی فعال، نقش محوری در آنچه شهروند تلقی می‌شود، دارند.

شهروندی حقوقی[2]، انواع متعددی دارد. برای مثال، در امریکا، شهروندی از طریق تولد، سپری کردن فرایند اعطای تابعیت یا به‌ندرت به‌واسطه لایحه کنگره و دستور رئیس‌جمهوری به‌دست می‌آید. هر فردی که در قلمرو امریکا و یا از پدر و مادری با تابعیت امریکایی متولد شود، خودبه‌خود یک امریکایی محسوب می‌شود. در دیگر کشورها، نظیر ژاپن، کسب عنوان شهروندی به‌جای تولد منوط به داشتن پیوند خونی مستقیم[3] است. درنتیجه، تنها افرادی ژاپنی محسوب می‌شوند که دارای والدین یا نیاکان اصلی و بیولوژیک ژاپنی هستند. برخلاف شهروندی از طریق تولد یا نسبت خونی، در بیشتر کشورها، فرایند اعطای تابعیت یک کشور بسیار طولانی و پرپیچ‌وخم است و تنها زمانی حاصل می‌شود که فرد صلاحیت‌های مالی و فرهنگی مشخص را کسب کرده باشد. این صلاحیت‌های با به محک گذاشتن میزان مسئولیت اجتماعی، اخلاقی و مالی فرد، مشخص می‌سازند که آیا او می‌تواند موقعیت شهروندی را کسب کند یا نه؟

  در امریکا، تنها افرادی که حداقل برای مدت 5 سال به‌طور مستمر و بی‌وقفه، بدون غیبت بیش از یک‌سال (در یک نوبت)، در داخل مرزهای امریکا، به‌طور قانونی، اقامت دائم داشته‌اند، می‌توانند فرایند دریافت تابعیت را آغاز کنند؛ به استثنای افراد غیرامریکایی که از 11 سپتامبر 2000 به این سو، در ارتش امریکا خدمت کرده باشند؛ این افراد می‌توانند برای دریافت تابعیت اقدام کنند که در مقایسه با زمانی که شهروند کارمند نظامی غیرامریکایی، عموماً می‌بایست پیش از اینکه بتوانند برای شهروندی اقدام کنند، سه سال کاهش می‌یابد و پس از درخواست تا زمان بررسی‌شدن پرونده، نیاز به حضور فیزیکی در امریکا ندارند، درحالی‌که افراد متقاضی غیرنظامی باید حداقل 30 ماه از سال‌های گذشته را به‌طور حضوری داخل امریکا گذرانده باشند. تمامی افراد متقاضی، باید در طی 5 سال گذشته، پیش از زمان ارائه درخواست خود، به‌عنوان شخصیتی به‌لحاظ اخلاقی، خوب شناخته شده باشند. این زمان برای افراد نظامی متقاضی، یک‌سال و برای افرادی که با یک فرد امریکایی ازدواج کرده‌اند، 3 سال است. فرد تأییدشده اخلاقی، از نظر دولت، فردی است که پرونده قضایی نداشته باشد. موارد اتهامی شامل اتهام به قتل، مشارکت در سازمان‌های ترورگرانه و همچنین فعالیت‌های غیرجنایی، شامل اعتیاد به الکل یا HIV مثبت، فرد را از اقدام‌کردن برای دریافت تابعیت منع می‌سازد.

«ملی‌گرایی»، جنبة اساسی فرایند دریافت تابعیت و حق شهروندی است. افراد متقاضی، باید تسلط خود به زبان انگلیسی و آشنایی اولیه و درک از تاریخ، اصول و فرم حکومت امریکا به اثبات برسانند. آن‌ها همچنین باید تعهد به (به معنای تمایل به احترام‌گذاشتن به و اطاعت‌کردن از) قانون اساسی امریکا نشان دهند؛ تعهدی که با قسم‌خوردن جنبه قانونی پیدا می‌کند. طی فرایند قسم‌خوردن، افراد به شکلی رسمی، هرگونه وابستگی خارجی خود را نفی می‌کنند و تعهد می‌دهند که در صورت لزوم، در ارتش امریکا طی خدمت وظیفه عمومی و یا در موقعیت مدنی مورد نیاز (نظیر حضور در هیئت‌منصفه دادگاه) خدمت کنند. درحالی‌که برخی از کشورها به شهروندان خود اجازه می‌دهد که تابعیت دوگانه داشته باشند (نظیر آلمان، بریتانیا و امریکا)، در اکثر کشورها، تنها تابعیت یک کشور، قانونی محسوب می‌شود. موقعیت شهروندی فرد، چه از طریق متولدشدن در خاک امریکا و چه به‌واسطه درخواست تابعیت به‌دست آمده باشد، شهروندان امریکایی هم از حقوق قانونی (مانند حق نمایندگی سیاسی) برخوردارند و هم از تعهدات قانونی (مانند مشارکت در هیئت‌منصفه دادگاه‌ها)؛ اما تا امروز تنها آن دسته از شهروندان امریکایی که به‌واسطه تولدشان موقعیت شهروندی را کسب کرده‌اند، می‌تواند نامزد ریاست‌جمهوری شوند؛ تبصره‌ای که نشان‌دهندة غلبه دیدگاه زیست‌شناختی جبرگرایانه به ملی‌گرایی و شهروندی است.

  «شهروندی فراملی»، ایده شهروندی ملی را به سطح بین‌المللی بسط می‌دهد، نظیر ایده اتحادیه اروپا. پیمان اتحادیه اروپا، سال 1992، امکان شهروندی اتحادیه اروپا را برای شهروندان تمامی کشورهای عضو اتحادیه اروپا ممکن می‌سازد و آن‌ها را در دایره شمول فواید حقوقی فراملی قرار می‌دهد؛ مزیت‌هایی نظیر آزادی سفر در درون مرزهای اتحادیه اروپا، حق اقامت در هر کشوری از اعضای اتحادیه اروپا و حق رأی در انتخابات اتحادیه اروپا. بااین‌وجود، شهروندی فراملی جایگزین شهروندی ملی نیست، بلکه این دو در کنار و به موازات یکدیگر هستند. مورد آخر، «شهروندی افتخاری»[4] است؛ نوعی از شهروندی که در موارد خاص و اندک به شهروندان غیرامریکایی با ارزش و صلاحیت فوق‌العاده، از طریق مصوبه کنگره و رضایت رئیس‌جمهور اعطا می‌شود. تا به امروز، تنها 6 نفر شهروندی افتخاری امریکا را دریافت کرده‌اند که وینستون چرچیل در سال 1963 و اگنس گونجا بویاجیو (مادر ترزا) در سال 1996 در میان آن‌ها هستند.

تعریف قانونی شهروندی بر حقوق، نمایندگی و وظایف سیاسی و قانونی تمرکز می‌کند. شهروندی اجتماعی هم شامل حقوق و وظایف می‌شود، اما در درون یک زمینه (context) اجتماعی مشخص، این شهروندی می‌تواند برای اشاره به عضویت در یک اجتماع سیاسی خاص مورد استفاده قرار گیرد؛ برای مثال، اجتماع هم‌جنس‌گرایان. در چنین زمینه‌ای، شهروندی به مفاهیمی نظیر سیاست هویت، ایدئولوژی سیاسی و مسئولیت‌های درنظر گرفته ‌شده، در ارتباط با چنین سیاست‌هایی، مانند کنش‌گری سیاسی یا اتخاذ سبک زندگی مشخص، ارجاع می‌دهد. شکل دیگر شهروندی اجتماعی، شهروندی مشارکتی است. شهروندی مشارکتی، نه تنها بر موقعیت قانونی شرکت‌ها که بر مشارکت‌هایی که انتظار می‌رود شرکت‌ها در جامعه (به‌ویژه در جهت بهبود آن) انجام دهند، تأکید دارد. شهروندی مشارکتی، همچون شهروندی حقوقی، هم معنا با مسئولیت اجتماعی و دو مفهوم شهروندی خوب و شهروندی فعال را در برمی‌گیرد.

درحالی‌که شهروندی قانونی، بالذات، نسبت به شهروندی اجتماعی جبرگرایانه است، همان‌گونه که در تبصره مربوط به لزوم داشتن شهروندی توسط «تولد» برای نامزد ریاست‌جمهوری در امریکا مشاهده کردیم، درنهایت هر دو نوع شهروندی به‌طور اجتماعی برساخت می‌شوند. ملزومات شهروندی قانونی و تعاریف رفتارهای به‌لحاظ اجتماعی و اخلاقی مسئولیت‌پذیر، متأثر از زمینه‌های تاریخی و فرهنگی مشخص خود هستند؛ بنابراین، هدف اصلی شهروندی قانونی، شکل بخشیدن به هویت ملی است؛ هویتی که از طریق ساختن مرزهایی مشخص میان خود و دیگری ساخته می‌شود. به‌طور مشابه، شهروندی اجتماع‌های سیاسی، سبب می‌شود که اندیشه ایدئولوژیک یا سبک زندگی یک اجتماع سیاسی مشخص نسبت به دیگر گروه‌ها و اجتماع‌ها متمایز گردد.

در آخر، مفهوم شهروندی به همان اندازه که مفهومی قانونی است، مفهومی اجتماعی نیز هست و اغلب در هر دو زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد. آنچه که این دو مفهوم از شهروندی را به یکدیگر پیوند می‌بخشد، محوریت ایده‌هایی نظیر مسئولیت اجتماعی، حقوق سیاسی و سیاست هویت است.

مارک دو جانگ[5]


و نیز ببینید: رویای امریکایی؛ ادغام؛ حقوق مدنی؛ سیاست‌های هویت


بیشتر بخوانید


Aleinikoff, Thomas A., David A. Martin, and Hiroshi Motomura. 2003. Immigration and Citizenship: Process and Policy. St. Paul, MN: West Publishing. ———. 2005. Immigration and Nationality Laws of the United States: Selected Statutes, Regulations and Forms as Amended to May 16, 2005. St. Paul, MN: West Publishing. Ong, Aihwa. 1999. Flexible Citizenship: The Cultural Logics of Transnationality. Durham, NC: Duke University Press

[1] Citizenship

[2] Legal citizenship

[3] jus sanguinis

 [4] honorary citizenship

[5] Marc JW de Jong


 


 


  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید