نقد و بررسی کتاب «سینماسوزی در ایران»
بیچرانلو افزود: مشکل دیگر این است که عکسها و سندها به شکل تزيينی در پایان کتاب آورده شده به طرزی که کارکردی روایی در کتاب ندارند. رولان بارت رویکردی دارد که از استعارة لنگراندازی استفاده میکند؛ این استعاره رابطهای است که در فضای نشانهشناسی بین متن و عکس وجود دارد. وی معتقد است عکس و متن کارکرد لنگراندازی برای یکدیگر دارند و گاه عکس بخش خالی متن را تکمیل میکند و آنجا لنگر میاندازد، گاهی نیز متن در آن بخش خالی عکس لنگر میاندازد. اگر نویسنده این کتاب لابهلای متن، عکسها و سندها را متناسب با آن جاگذاری میکرد اتفاق بهتری میافتاد. زمانی هست که فقط برای اطلاعدهی به خواننده سند آورده میشود اما در جایی مثل این کتاب که برای بالابردن اعتبار کار و پژوهش سند را ذکر کرده است، باید عکسها متناسب با موضوع در متن استفاده شوند. در وضع فعلی، عکسهای کتاب به حاشیه رفته و کارکرد تقویتکنندة بحث را پیدا نمیکنند و اگر لابهلای بحث، تصویر سند متناسب با هر واقعه را میدیدیم، کتاب قدرت اثرگذاری بیشتری داشت. وی افزود: در کتاب برای دورة بعد از انقلاب تیتری به نام «باز هم انفجار و آتشسوزی» ذکر شده که بسیار تیتر ضعیف و کمجانی است؛ چرا که اگر قصد این باشد که کل حوادث بعد از انقلاب تنها با یک تیتر پوشش داده شود، به هیچ عنوان تأثیرگذار لازم را نخواهد داشت. ضمن اینکه ساختاربندی کل کتاب میتوانست به نحو دیگری باشد و با یک چارچوب همراه باشد، نه اینکه حوادث پشت سر هم فهرست شوند و برای تمایزشان سرفصلی قابل ردیابی نباشد. اگر هر یک از فصلها با یک مبنای نظری و رویکردی تحلیلی فهرست میشد، کتاب میتوانست بسیار خوانا و جذابتر باشد. از طرفی، جاهایی در متن این چنین آمده است که «همچنین گفته شده است...»؛ برای کتابی که در موارد مختلف از منابع مستند استفاده میکند، چنین گزارههای مبهمی بسیار غیر قابل قبول است. کارکرد چنین گزارهای در یک کار تاریخی شبیه شایعهسازی در کارهای خبری است. بهتر بود در جاهایی که سندی برای حوادث وجود ندارد، اساسا صحبتی از حوادث نشود. چنین نکاتی برای کتابی که نقطة قوتش در ارجاعدهیها و سنددهی است امر ناخوشایندی است.
در ادامه حسینی نیز در مورد نقاط ضعف کتاب، با ذکر این نکته که تیراژ ۴۰۰ نسخهای برای چنین کتابی خود نشاندهنده وضعیت فاجعهبار کتاب در جامعه ایران است، گفت: با چنین تیراژهایی، هیچ امیدی نیست که ایرادات کتاب در چاپهای بعدی اصلاح گردد. همانطور که دکتر بیچرانلو اشاره کردند، آوردن گزارههایی مثل «همچنین گفته شده است...»، به یک معنا نقض قاعدة آکادمیک است؛ چون مشخص نیست اگر گفته شده است، چه کسی گفته؟ بنابراین باید جنبة اسناد گزاره مشخص شود. بحث لنگراندازی نیز مربوط به سلیقه نیست، بلکه رویکردی است که باید در کتابهای پژوهشی لحاظ شود، چرا که عکس جنبة تزیینی ندارد بلکه جزوی از مطالعة شما است. مخاطب با دیدن سند و عکس به درک و دریافت از مسئله میرسد. همچنین کتاب در مورد حوادث بعد از انقلاب اصلا متن ندارد و صرفا اسم وقایع را فهرست کرده است. البته، این را هم میتوان گفت که چون در سالهای اخیر به طور مشخص دیگر رویکرد ایدئولوژیک پشت آتشسوزیها نبوده -مثل سینما آزادی یا شهر فرنگ سابق- نویسنده نخواسته به آن صورت آنها را برجسته کند ولی حداقل این حوادث نیازمند توضیحات بیشتر است و از نظر فرمال و شکلی هم میبایست کتاب مفصلبندی روایت را رعایت میکرد و توضیحی داشت که در نسخه فعلی لحاظ نشده است. وی ادامه داد: در کل اگر این کتاب را با کتب مشابه مقایسه کنیم، میبینیم که تنها جزوهای که موزة سینما در مورد سالنسازی در ایران منتشر کرده است وجود دارد که در همان تورق اولیه ده ایراد چشمگیر در آن به چشم میخورد و مثلا آمار فروش فیلمها و تاریخ افتتاح سالنها در آن به اشتباه ذکر شده است. کتاب آقای بهارلو در مقایسه با متون مشابه در این زمینه متنی دست اول محسوب میشود و کاری پژوهشی است؛ بنابراین همة ایراداتی که گرفته میشود نافی این نیست که زحمتی کشیده شده و پژوهشی مهم انجام شده است، اگرچه جنس کار بیشتر جمعآوری داده و اطلاعات بوده است و البته مؤلف هم ادعایی جز این در متن نداشته است. بنابراین این کتاب در مقایسه با متنهایی که در این زمینه وجود دارند، به نظر متن سربلندی است.
جایگاه کتاب «سینماسوزی در ایران» در حوزه تاریخ اجتماعی سینمای ایران
بیچرانلو در پایان، با اشاره به اینکه هر کتابی حتی اگر ضعیفترین کتاب هم باشد، بودنش از نبودنش فایده بیشتری خواهد داشت، افزود: برای جامعة ما که به منابعی از این دست نیاز دارد، کتاب آقای بهارلو بسیار مهم است، چرا که منابع عامل ارتباطات هستند. علت اساسی عدم پیشرفت کشور ما تأخیر در توسعة چاپ است و به همین دلیل ما در یک دورة طولانی، کتابخوانی را تجربه نکردهایم؛ چرا که بلافاصله بعد از کتاب در کشور ما صنایع الکترونیکی و رسانههای جمعی مثل رادیو و تلویزیون ظهور کردند و همین باعث شد کتابخوانی در جامعه تعمیق پیدا نکند. این در حالی است که از سال ۱۴۵۰ به بعد که چاپ گوتنبرگ شروع میشود، اروپاییان تا قرن نوزدهم تجربة مطالعة متون چاپی را دارند و این یعنی حدود ۴۵۰ سال درگیر مطالعه بودهاند. صنعت چاپ بسیار با تأخیر وارد کشور ما شده است و رشد زیادی هم نداشته و به همان نسبت هم متقاضی نداشته است. وقتی در غرب صنعت چاپ رشد مییافت، کتابخوانی و سوادآموزی حتی در نهادهای دینی انجام میشد و عرضه و تقاضا به تناسب رشد میکرد. اما در کشور ما صنعت چاپ شکل نگرفت و از آن طرف، سواد مطالعه نیز توسعه نیافت تا اینکه بعد از انقلاب چیزی به نام نهضت سوادآموزی شروع شد. این بدین معناست که زمانی که دنیا درگیر سواد دیجیتال میشد، ما هنوز دستیابی به سواد خواندن و نوشتن را پیگیری میکردیم. مقصود این است که علیرغم اشکالاتی که کتاب حاضر دارد، بودن چنین منبع تاریخی برای پیشرفت در عرصة علمی کشور و پیشرفت در حوزههای مختلف لازم است. کتاب «سینماسوزی در ایران» در همان حدی که ارزیابی کردیم جایگاه مهمی دارد، چرا که دادههای خام و اولیهای را برای محققان دیگری که از این متن استفاده خواهند کرد فراهم کرده است و میتواند برای حوزة مطالعات تاریخی انقلاب اسلامی و تحلیل طبقاتی مصرف فرهنگی در دورة قبل از انقلاب بسیار مفید باشد. همچنین اگر قرار باشد مطالعهای صورت بگیرد تا فهم شود به لحاظ مصرف سینما در ایران چه چالشهایی در طول تاریخ وجود داشتهاند، این کتاب ماده تحلیلی مناسبی را در اختیار خواهد گذاشت. در مجموع، بودن این کتاب خود اتفاقی مفید است هرچند که میتوانست با تدقیق بیشتر، بسیار بهتر از آنچه هست باشد؛ بخصوص اگر ارجاعدهیها دقیقتر بود و از منابع بیشتری استفاده میشد. در نهایت باید از این کتاب در حد خودش انتظار داشت؛ یعنی در حد اسنادی که جمعآوری شدهاند و یکجا ثبت شدهاند و نباید انتظار تحلیلی عمیقتر از متنی از این دست داشت.
حسینی نیز با اشاره به اینکه در مورد حادثه سوختن سینما رکس دو کتاب دیگر هم منتشر شده که با این کتاب قابل مقایسه هستند، تصریح کرد: سوای دیدگاه نویسندههای آن کتابها –که یکی در ایران و دیگری در آمریکا تالیف شد- با کتاب آقای بهارلو، وجه اشتراکشان اسناد زیادی است که گردآوری کردهاند. مسلماً این کتاب از این نظر قابل مقایسه نیست ولی محوریت آن کتابها هم آتشسوزی سینما رکس بوده است. مهمترین نکته کتاب آقای بهارلو، هویت کتاب است که وابسته به جریانی از تاریخنگاری سینمای ایران است که کمکم دارد کنار میرود. نسلهای جوانتر سینمادوستان و پژوهشگران، صرفا از حوزة مطالعات سینمایی و فرهنگی وارد بحث شدهاند و البته طبعاً به دادههایی تئوریک مسلحاند و دیدگاه تحلیلی جامعتری دارند و هر یک ممکن است از تاریخ سینمای ایران یک خوانش داشته باشند. این مدل ارائة داده در کارهای امثال آقای جمال امید و آقای بهارلو صرفا مقدمه است و کارکرد تاریخی داشته است. البته امروز در عرصه پژوهش، صرف ارائة داده مفید نیست بلکه باید با نظریه همراه شود و به نتیجهگیری ختم شود که نمونههایش را در کار نسلهای جوانتر میتوان دید. کتاب «سینماسوزی در ایران» متن بسیار خوبی برای مستندساز و پژوهشگران است، به شرطی که در دام بسنده کردن به دادهها و اطلاعاتی از این قبیل نیفتند و نخواهند صرفا به مصالحی که شخصی دیگر گردآوری کرده اتکا کنند و صرفا آن را به لحاظ تئوریک تحلیل کنند؛ بلکه پژوهشگران نسلهای بعد باید ضمن استفاده از ابزار، مسلح به مصالح کار هم باشند.
پرسش و پاسخ:
پس از صحبتهای مسخنرانان، محبوبه مسماپرست، این چنین دیدگاه خود را بیان کرد: انتظارم داشتم در این کتاب به دلایل تاریخی، جامعهشناختی و اجتماعی سینماسوزی در ایران پرداخته شود. بسیاری مسائل در این زمینه حائز اهمیت هستند که اشاره به آنان میتوانست کتاب را ارزندهتر کند. خوب است اگر وقتی گذاشته میشود و زحمتی کشیده میشود، غیر از ذکر اسناد و شرح تاریخ، به مسائل تاثیرگذار بیشتری هم اشاره شود، اما این کتاب تنها در حد سه صفحه و نیم به سوزاندن سینما بعد از انقلاب پرداخته است.
حسینی در این زمینه و با اشاره به اینکه کمبود تیراژ صرفا معطوف به این کتاب نیست و تیراژها به کلی پایین آمده است، گفت: ما در ایران صنعت نشر نداریم و این جای پرسش دارد. این شکل ارائة کتاب با این تیراژ اصلاً قابل توجیه نیست، بلکه نویسنده میتواند جلسهای ترتیب دهد و جانمایه یافتههایش را شرح دهد. چه ضرورتی دارد با این سطح تیراژ کتابی نوشته و عرضه شود.
در ادامه حسینی، با اشاره به این سوال که آیا در زمینه سینماسوزی در ایران مطالعات تطبیقی در این زمینه شده است یا خیر و آیا فقط در ایران سینماسوزی شده یا در کشورهای دیگر نیز به وقوع پیوسته است، گفت: به نظر میرسد استفاده از عنوان سینماسوزی برای این کتاب معطوف است به کتابسوزی در اعصار گذشته در ایران تا نشان دهد مردم ایران فرهنگی نیستند، در حالی که دشمنان ملت بودند که سینماها را آتش زدند ولی به نام ملت ثبت شده است. این نکته در این کتاب رعایت نشده است.
بیچرانلو در پاسخ و با اشاره به اینکه نویسنده این کتاب هرگز در مورد عنوان چنین صحبتی نکرده و نگفته این واژه چه دلالتهایی میتواند داشته باشد، گفت: برداشت دیگر ممکن این باشد که چون سینماها آتش گرفتهاند، عنوان به صورت خنثی آورده شده است و از آنجا که نویسنده بعد تحلیلی به کتاب نداده، به هر حال هر انتظاری از عنوان آن داشته باشید برآورده نمیشود چون کتاب عینک نظری ندارد.
حسینی نیز با اشاره به اینکه نویسنده در زمینه سینماسوزی اتهامی را متوجه کسی نکرده است، تصریح کرد: هرچه در این کتاب است سابقة تاریخی اتفاقات است که پرداخت و روند آن هیچ سویه ایدئولوژیکی ندارد. به نظر میرسد در زمینه سینماسوزی در ایران باید بیشتر کار کرد. در کتابی به نام دکانی به نام سینما، یکی از شاگردان مرحوم کسروی پیشبینی میکند که مردم سینما را خواهند سوزاند. جالب اینکه کسی این حرف را میزند که در زمانی میزیسته که کتابسوزی به عنوان یک رفتار فرهنگی انجام میشده و این معنادار است.
در ادامه یاسینی، رئیس پژوهشکده هنر، با ارجاع به بحث لنگراندازی بارت، این سوال را مطرح کرد که آیا در تصویر روی جلد کتاب سینماسوزی در ایران، همنشینی لازم میان متن و تصویر رعایت شده و طرح جلد گویای مفهوم کتاب هست یا خیر؟
بیچرانلو در پاسخ با اشاره به اینکه در این زمینه اشاره به مفهومی در نشانهشناسی تحت عنوان قاب کلان یا قاب اول ضروری است، گفت: قاب دعوتکنندهای برای جلب مخاطب است. فرض کنید برای فیلم سینمایی تیزر یا پوستر فیلم چنین نقشی را ایفا میکند تا مخاطب تصمیم بگیرد به سینما برود یا خیر. جلد یک مجله یا صفحة اول روزنامه قاب کلانی است که مخاطب با آن مواجه میشود و میتواند برای مخاطب دعوتکننده و جذاب باشد. در کتاب هم طرح جلد چنین کارکردی را ایفا میکند. طرح روی جلد این کتاب در این زمینه قدرت زیادی ندارد و در نگاه اول، جذابیت لازم برای جذب مخاطب را ندارد و میتوانست بسیار قویتر از این باشد؛ به طور مثال استفاده آیکونی از تصویری از سینمارکس میتوانست نقش مهمتری در جذب مخاطب داشته باشد.
حسینی نیز افزود: طرح جلد این کتاب بسیار سرهمبندیشده و از روی بیذوقی طراحی شده است و از نظر معنایی گویا نیست. به طور مثال نمیتوان متوجه معنی لکة سیاه روی جلد شد و استفاده از بقیة عناصر تصویری مثل تیتر روزنامهها هم چندان مناسب نیست. میشد پیشنهادهای بسیار بهتری برای روی جلد این کتاب ارائه داد اما طرح فعلی کارکرد درستی ندارد و از نقاط ضعف کتاب است.
یاسینی در ادامه، با ذکر این نکته که به نظر میرسد کتاب حاضر بخشی از پژوهشی دیگر بوده است که قرار به انتشار آن است، این سوال را مطرح کرد که اساسا به چه میزان انتشار بخشی از یک پژوهش کلانتر به شکل یک کتاب مستقل اقدامی درست و مفید تلقی میشود.
حسینی در پاسخ ضمن اشاره به اینکه پاسخ این سوال بستگی به مجموعهای از عوامل دارد، گفت: آقای بهارلو بخشی از این کار را قبلاً در ماهنامة فیلم هم منتشر کرده بودند. پاسخ به این سوال بستگی به رابطة جزء و کل دارد؛ اگر جزء بتواند بیان مفهوم کند، چنین کاری میتواند مجاز باشد اما در غیر این صورت، اگر متناظر با متن اصلی باشد و معنا را نرساند، انتشار مستقل آن ضرورتی ندارد. آقای بهارلو انفرادی کار میکنند و این خصلت پژوهش در ایران است، چون در حوزة کار فرهنگی از کار جمعی تجربة خوبی نداریم و میزان مسئولیتپذیری تیم به یک اندازه نیست، بنابراین خیلی اوقات دوبارهکاریهایی پیش میآید که محقق را به این نتیجه میرساند که فردی کار کند. پس، شاید این انتشار مستقل برای این کتاب، از سر ضرورت بوده باشد.
بیچرانلو نیز با اشاره به اینکه وقتی یک عنوان کلان و بزرگ برای کتابی برگزیده میشود، به تناسب عنوان انتظار هم ایجاد میشود، افزود: این کتاب در شمایل فعلی انتظاری که از یک کتاب مستقل میرود را برآورده نکرده است. بنابراین بهتر بود تحدید موضوعی در آن صورت میگرفت و هدف کتاب تدقیق میشد. مثلاً «مقدمهای بر» یا «مروری کوتاه بر» سینماسوزی در ایران قبل از انقلاب میتوانست عنوان مناسبتری برای آن باشد، چون علنا به سینماسوزیهای بعد از انقلاب نپرداخته است و سه صفحه مطلب در این زمینه هم، مرور محسوب نمیشود. چنین تمهیدی میتوانست انتظار از این کتاب را پایین بیاورد تا مخاطب هم در همین حد انتظار داشته باشد. این است که بحث از سینماسوزی از جهت زمینه اجتماعی بسیار جذابتر از رویکرد این کتاب است.
یاسینی در پایان با ذکر این که کتاب «سینماسوزی در ایران» برنده جایزه کتاب سال سینمای ایران شده است، گفت: از آنجا که این کتاب جایزه برده است، انتظار بالاتری از آن میرفت. سوال اینجاست که اگر این کتاب در اندازههای مطلوب یک کتاب کامل نیست و بخشی از یک پژوهش بوده، اساسا چرا جایزه گرفته است؟
حسینی در پاسخ این سوال با اشاره به اینکه او تنها یک تن از هفت داور هشتمین دوره کتاب سال سینمای ایران بوده است، پاسخ داد: طی دو سالی که اینجانب در تیم هیئت داوران این رویداد حضور داشتم، تعداد آثار ارسالی بسیار بالا بود تا جایی که یک سال بالای ۲۰۰ عنوان کتاب سینمایی ارسال شده بود. اما وقتی وارد ارزیابی کیفی آثار میشدیم وضعیت فاجعه بود. این جایزه دو حوزة مشخص تألیف و ترجمه داشت. در ایران متاسفانه در حوزة تألیف پژوهش سینمایی بسیار فقیر هستیم؛ بسیاری کتابها هستند که گردآوری شدهاند اما تعداد کارهایی که یک پژوهش به معنای واقعی باشند زیاد نیست. در چنین شرایطی اساسا انتخاب یک اثر بیمعناست و نظر من این بود که در حوزة تألیف، کتاب برگزیده اعلام نشود. البته کتاب آقای بهارلو دیپلم گرفت و کتابی که جایزة اصلی را گرفت مجموعة آقای صالح نجفی به نام فیلم به مثابة فلسفه بود. مشکل اینجاست که اکثر آثار این سالها تاریخهای شفاهی هستند که دادههایشان با مصاحبه به دست آمده است. در این بین باید گفت که کتاب آقای بهارلو حداقل به انجام یک گفتگو بسنده نکرده است و مشخص است نویسنده به کتابخانة مجلس و ملی رفته، چند کتاب و سند دیده و زحمتی برای این کار کشیده است. بنابراین اگر از حوزة انتقادی وارد بحث شویم نکته شما درست است اما واقعیت این است که از میان ۲۰۰ تا ۳۰۰ عنوان، دو سه عنوان باقی میماند و برای آنکه چراغ پژوهش سینما در ایران خاموش نشود، چارهای نیست جز اعطای جایزه تا این روند ادامه پیدا کند.
ویراستار و تدوین کننده: امیررضا تجویدی