ساختارهای فرصت نامشروع

 ساختارهای فرصت نامشروع[1] طی دهة 1950، دو نظریه اصلی در مورد رفتار جنایی، شامل نظریة همنشینی افتراقی ادوین اچ.ساترلند[2] و نظریة بی‌هنجاری رابرت کی.مرتون بودند. به اعتقاد ساترلند، افراد رفتار جنایی را همانند رفتارهای دیگر می‌آموزند. کسانی که به‌گونه‌ای جامعه‌پذیر می‌شوند که رفتار جنایی را مجاز بشمارند، احتمالاً مجرم خواهند شد. به گفته مرتون، رفتار جنایی زمانی به‌وجود می‌آید که بین اهدافی که توسط جامعه تقویت می‌شوند (همانند کسب درآمد خوب) و ابزارهای نهادی دستیابی به این اهداف (همانند کامل‌کردن یک آموزش مناسب) مغایرت وجود دارد. اگر امکان دسترسی به فرصت‌های مشروع برای برخی افراد مسدود شود، شاید به‌دلیل فقر یا عدم دسترسی به مدارس خوب، امکان دارد که آن‌ها از ابزارهای غیرقانونی برای دستیابی به اهداف ارزشمند فرهنگی استفاده کنند. ریچارد ای.کلووارد و لیود ای.اولین[3]، در مورد مزیت‌های این دو نظریه، اتفاق نظر دارند؛ اما این نکته را اضافه کردند که مجرای کلیدی دسترسی به کالاهای ارزشمند فرهنگی، از طریق ساختارهای فرصت نامشروع بوده است، به‌ویژه در میان جماعت محروم ساکن در نواحی پایین‌شهرها که در آنجا ابزارهای مشروع، به‌ندرت یافت می‌شوند. 

مفهوم ساختارهای فرصت نامشروع، بیانگر این است که دسترسی متفاوت به فرصت‌های مشروع، علت موفق‌تر بودن برخی افراد نسبت به دیگران را تبیین می‌کند. به اعتقاد کلووارد و اولین، به‌جای تمرکز بر اینکه چگونه ثروت و سرمایه اجتماعی به موفقیت مالی منجر می‌شود، علت درگیرشدن برخی افراد در جنایت و انحراف، دسترسی بیشتر آنان به فرصت‌های نامشروع است. این فرصت‌ها، عبارت‌اند از: 1) محیط یادگیری که در آن، مهارت‌ها و ارزش‌های خاصی به‌دست می‌آیند؛ و 2) فرصت‌های شرکت در نقش‌های جنایتکارانه. برای مثال، امکان دارد جوانان با عدم دسترسی به فرصت‌های مشروع رو‌به‌رو شوند و افرادی که فرصت‌هایی برای دست‌زدن به این کردارها دارند -شاید به‌دلیل خلافکار بودن همسالانشان- به اشخاص بزهکار تبدیل می‌شوند. در نبود ساختارهای فرصت نامشروع، افرادی که با مسدودبودن فرصت‌ها مواجه می‌شوند، ممکن است مسائل تعدیل (همانند تشویش یا افسردگی)، فاصله‌گیری از اجتماع یا روی‌آوردن به رفتار جنسی پرخطر یا استعمال مواد مخدر در تلاش برای یافتن مسیرهای دیگری برای پذیرش خود یا موفقیت برمبنای ارزیابی همسالان را تجربه کنند. برخی پژوهشگران معتقدند، ساختارهای فرصت نامشروع، طی دهه‌های 1980 و 1990 که در آن دوره، بسیاری از نواحی پایین‌شهر شاهد تمرکز فقر به‌دلیل فقدان مشاغل ماهر در مراکز شهری بودند، رواج بیشتری پیدا کرد. به گفته پژوهشگران دیگر، جرم ممکن است از کاسته‌شدن فرصت‌های مشروع نشأت بگیرد؛ همانند زمانی که ساکنان عادی از مناطقی که جرم‌خیز هستند، بگریزند؛ بنابراین، ساکنان این مناطق، ممکن است گزینه دیگری جز فرصت‌های نامشروع نداشته باشند.

کلووارد و اولین، در اثر برجسته خود، در اصل بر گروه‌های تبهکاری حاشیه شهر، تمرکز کرده‌اند و نیز بر اینکه چگونه اعضای آن‌ها به هنگام شرکت در شکل‌های خاصی از تبهکاری به ساختارهای فرصت نامشروع دسترسی داشته‌اند. مطالعه‌های این دو، به این دلیل مورد انتقاد قرار گرفته است که آنان خرده‌فرهنگ‌های کجرو را بر اساس هنجارهایی توصیف می‌کنند که با هنجارهای کاملاً پذیرفته‌شده فرهنگ گسترده‌تر، در تعارض هستند و بر گروه‌های تبهکاری به منزله تسهیل‌کننده اصلی رفتار بزهکارانه متمرکز می‌شوند؛ اما حتی اعضای این خرده‌فرهنگ‌های فرضی نیز، هنجارهای مشروع جامعه را می‌پذیرند و در بیشتر موارد، بزهکاری نتیجه رفتار گروه‌های تبهکاری نیست. منتقدان اعتقاد دارند، اگر بزهکاران تصور کنند فرصت‌های مشروع برای آنان مسدود شده است، در صورتی که فرصت‌های نامشروع این‌گونه نیست، ناتوانی خودشان برای پروراندن کافی هنجارها و کردارهای جامعه متعارف را به شکل عقلانی توجیه می‌کنند.

از مفهوم ساختارهای فرصت نامشروع می‌توان برای تبیین انواع گوناگون فعالیت‌های غیرقانونی یا کجرو استفاده کرد. برای مثال، سازمان‌های مالی جنایی، ممکن است در پی مرزهای نفوذپذیر، آسان‌گیری در اجرای قانون یا فرصت پرداخت رشوه، به هنگام اقدام به قاچاق مواد مخدر یا پولشویی باشند؛ بنابراین، آنان تمایل دارند تا تجارت خود را در کشورهایی متمرکز کنند که امکان دسترسی آسان به فرصت‌های نامشروع را ایجاد می‌کنند و از کشورهایی که مانع این نوع دسترسی می‌شوند، دوری می‌کنند. این تصور که انگیزه‌ای فرهنگی برای موفقیت مالی یا سیاسی عنصر اصلی برخی جوامع است، امکان دارد که فرصت‌های مشروع مسدود شده، حتی افراد به‌ظاهر موفق را برانگیزد تا به ساختارهای فرصت نامشروع روی بیاورند. این امر، مکرر به وقوع می‌پیوند؛ زیرا افراد خود را با نزدیکانشان مقایسه می‌کنند، همانند همکارانشان؛ یعنی زمانی که موفقیت نسبی خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. برای مثال، اگر تلاش‌های پیشین یک معاون شرکت برای عقد قرارداد با دولت ناموفق باشد، ممکن است به رشوه‌دادن به مقامات متوسل شود. امکان دارد یک فرد لابی‌کننده، اقدام به پرداخت انعام غیرقانونی به سیاستمداران کند تا بر رأی آن‌ها تأثیر بگذارد، به‌ویژه اگر تلاش‌های پیشین وی، برای استفاده از ابزارهای مشروع با مخالفت رو‌به‌رو شده باشد. اگر تلاش‌های پیشین پژوهشگران دانشگاهی با شکست مواجه شده باشد، امکان دارد داده‌ها را دستکاری کنند. دانشجویانی که در آزمون‌های استاندارد، نمرات خوبی کسب نمی‌کنند، اگر مشتاقانه بخواهند به یک نهاد دانشگاهی خاص وارد شوند، امکان دارد به تقلب به منزله راهی برای موفقیت دست بزنند. وقتی تصور شود که فرصت‌های مشروع غیر قابل دسترسی هستند، این‌ها نمونه‌هایی از کاربرد ساختارهای فرصت نامشروع محسوب می‌شود.

گرچه، فرصت‌های مشروع مسدود شده و دسترسی به فرصت‌های نامشروع می‌توانند برخی از شکل‌های رفتار کجروانه را تبیین کنند، اینکه علت اخیر شرط لازم یا کافی است، هنوز روشن نیست. برای مثال، دسترسی به فرصت‌های نامشروع، بیشتر از طریق بیان رفتار جنایی یا کجروانه اندازه‌گیری می‌شود که آشکارا نوعی این‌همان‌گویی است؛ اما پژوهش‌های اخیر، نشان می‌دهند که ایجاد دسترسی بیشتر به فرصت‌های مشروع، همانند آموزش شغلی یا شغل‌های باکیفیت، به کاهش رفتار جنایی منجر می‌شود. به‌علاوه، نقل‌ مکان از مناطق محروم با نرخ بالای بیکاری به مناطق باکیفیت‌تر، سبب کاهش احتمال بزهکاری در میان برخی از جوانان شده است.

 جان پی. هافمن[4]


  و نیز ببینید: جرایم شرکت‌ها؛ جرم؛ ارزش‌های فرهنگی؛ همنشینی افتراقی؛ مرکز شهر؛ بزهکاری نوجوانان؛ نظریه فرهنگ مخالف؛ نظریه فشار؛ جرایم یقه‌سفید


بیشتر بخوانید:


Braithwaite, John. 1989. “Criminological Theory and Organizational Crime.” Justice Quarterly6:333–58

Cloward, Richard A. 1959. “Illegitimate Means, Anomie, and Deviant Behavior.” American Sociological Review 24:164–76

Cloward, Richard A. and Lloyd E. Ohlin. 1960. Delinquency and Opportunity: A Theory of Delinquent Gangs. New York: Free Press

McAdam, Doug. 1996. “Conceptual Origins, Current Problems, Future Directions.” Pp. 23–40 in Comparative Perspectives on Social Movements,edited by D. McAdam, J. D. McCarthy, and M. N. Zald. Cambridge, England: Cambridge University Press

Merton, Robert K. 1995. “Opportunity Structure: The Emergence, Diffusion, and Differentiation of a Sociological Concept, 1930s–1950s.” Pp. 3–78 in The

Legacy of Anomie Theory,edited by F. Adler and  W. S. Laufer. New Brunswick, NJ: Transaction

Simpson, Sally S. and Nicole Leeper Piquero. 2002. “Low Self-Control, Organizational Theory, and Corporate Crime.” Law & Society Review36:509–48


[1] . Illegitimate Opportunity Structures

 [2] . Edwin H. Sutherland’s differential association theory

[3] . Lloyd E. Ohlin

  [4] . John P. Hoffmann


 

  

  

   

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید