زنانه شدن فقر
اصطلاح زنانه شدن فقر [1] را نخستینبار دایانا پیرس[2] در سال 1976 و در تلاش برای توصیف ویژگی های جمعیتشناختی روبه تغییر فقرا در ایالات متحده از دهۀ 1960 به این سو به کار گرفت. درحالیکه از یک سو نرخ فقر برای همۀ خانواده های امریکایی با شتابی زیاد کاهش یافت (از 1/18 درصد در سال 1960 به 4/9 درصد در 1976)، شمار خانوارهای فقیر زن سرپرست نیز افزایش چشمگیری پیدا کرد (از 9/1 میلیون خانوار به 6/2 میلیون خانوار) و یک سوم همۀ خانوارهای زن سرپرست در فقر به سر می بردند. پرسش این بود که چرا حضور زنان و فرزندانشان در جمعیت فقیر یا نزدیک به فقر (آنهایی که درست روی خط فقر یا کمی بالاتر از آن قرار داشتند) زیاده پررنگ است و چگونه ویژگی های جمعیت شناختی فقرا با اینچنین سرعتی تغییر کرده اند. یکی از علل اصلی زنانه شدن فقر در اوایل دهۀ 1970 وقوع تغییری در ساختار خانواده، به ویژه در شمار خانوارهای زنسرپرست برآمده از طلاق است. نرخ طلاق از دهۀ 1960 تا سال 1979 پیوسته رو به افزایش بود و در طلاقهایی که در آنها زوج طلاق گرفته فرزند هم داشتند زنان تمایل بیشتری برای کسب حضانت داشتند. گرچه در دهۀ 1970 بسیاری از زنان در نیروی کار بودند، به طور میانگین تنها 62 درصد درآمد مردان درآمد داشتند. این شکاف جنسیتی در دستمزد به همراه ازدسترفتن درآمد مردان تا حد زیادی افزایش سریع خانوارهای زن سرپرستِ گرفتار فقر را توضیح می دهد. گرچه نرخ طلاق از سال 1981 به این سو کاهش یافته است، دادههای سرشماری سال 2000 نشان می دهند که حدود 2/3 میلیون خانوار زن سرپرست در فقر به سر می برند؛ نرخ فقر برای خانوارهای زن سرپرست همچنان به طور نامتناسبی بالاست، یعنی نزدیک 25 درصد.
همزمان با رشد خانوارهای زن سرپرست در نتیجۀ طلاق، زادوولد در میان زنان امریکایی مجرد فراگیر شد. در سال 1960 نزدیک 6 درصد کل زادوولدها کار زوج های مجرد بود امّا در سال 1996 بیش از یک سوم تولّدها از آنِ زوجهای مجرد بود و در این میان خانواده های سیاهپوست بیشترین سهم را داشتند. گرچه زنان سیاهپوست بیش از زنان سفیدپوست در معرض آنند که مادری مجرد شوند جریان افزایش زادوولد زنان مجرد در میان همۀ گروه های نژادی و قومی مشابه است. خانوارهای زن سرپرست سیاهپوست بیش از همتایان سفیدپوست خود در فقر بهسر می برند. این نابرابری به تفاوت های تاریخی این دو گروه در دسترسی به مشاغل خوب و جداسازی سکونتگاهی بازمی گردد که هر دو تاحدودی ره آورد نژادپرستی و تبعیض اند. زنانه شدن فقر صرفاً تجربۀ زنان مجرد و فرزندانشان نیست. سالمندان نیز سهم نه چندان کمی از جمعیت فقیر یا نزدیک به فقر را تشکیل می دهند و در میان این گروه نیز حضور زنان سالخورده زیاده پررنگ است. گرچه نرخ فقر در میان سالمندان در نتیجۀ برنامه های دولت فدرال نظیر تأمین اجتماعی و مدیکر[3] رو به کاهش بوده است، زنان سالخورده از همان مزایای مردان سالخورده برخوردار نیستند، به ویژه اگر این زنان مطلقه باشند و بار دیگر ازدواج نکرده باشند. به طور میانگین، زنانی که پیش از سال 1930 متولّد شدند، سوابق شغلی محدودی دارند، در نتیجه سهمشان در صندوق تأمین اجتماعی اندک است و دسترسی کمتری به مزایای بازنشستگی دارند. زنان بیوه می توانند انتظار دسترسی به مزایای شوهر خود را داشته باشند، ولی زنان مطلقه خیر. بالارفتن امید به زندگی در میان زنان و نیز افزایش تمایلشان به زندگی مستقل، زنان سالخورده را بیش از پیش در معرض زیستن روی خط فقر یا نزدیک بدان قرار می دهد. دولت ایالات متحده خط مشی های کاهندۀ فقرِ زیادی را اجرا کرده است که برخی از آنها زنان و کودکان را هدف قرار داده اند. خط مشی های رفاهی وُسعآزما نظیر «اعانه به خانوادههای دارای فرزند وابسته (اِیافدیسی)[4]»، به مادران کم درآمدی که از فرزندانشان نگهداری می کنند پول می دهد، پولی که با آن می توانند هزینه ادارۀ خانه، غذا یا دیگر مخارج را بدهند. «اعانۀ موقت به خانواده های نیازمند[5]» در سال 1997 جایگزین اِی اف دی سی شد، امّا هدف برنامه در مجموع همان هدف بود: اعانۀ موقت به خانواده هایی که سرپرستش در کنار مراقبت از فرزندان در پی یافتن شغل، کسب مهارت و به طور کلی کارکردن برای رهایی از فقر است. مدیکید[6] برنام های وسع آزماست که دسترسی به مراقبت پزشکی را برای فقرا میسر می کند. دولت فدرال و بسیاری از ایالت ها، قانون فراگیر حمایت از کودکان را به اجرا درآورده اند. این قانون ترتیبی اتخاذ میکند که کودکان مستحق نفقۀ پدر/مادرغایب به آن حمایت مالی دسترسی داشته باشند با این هدف که نیاز به پشتیبانی مالی از سوی دولت و حکومت فدرال کاهش یابد. چنان که پیش از این گفته شد، تأمین اجتماعی و مدیکر برنامه هایی دولتی اند که به زنان سالخورده برای خروج از فقر کمک می کند.
از آنجا که حضور زیاده پررنگ زنان و کودکان در میان فقرا همچنان پابرجاست عالمان اجتماعی خط مشی ها و اصلاحات دیگری را پیشنهاد میکنند که علل مستقیم فقر را هدف قرار داده است.خط مشی های که از اقتصادی نیرومند و روبهرشد که متضمن مشاغلی با درآمد و مزایای مطلوب است دفاع میکند در کاهش فقر به طور کلی، و نه فقط در میان زنان و کودکان دخیل است. مراقبت کم هزینه و با کیفیت از کودک به زنان اجازه می دهد کار کنند و همزمان محیط امنی برای مراقبت از کودکان فراهم آورند. خط مشی هایی که ساختن مسکن ارزانقیمت و ارائۀ سلامت بانی کم هزینه را تشویق و دسترسی به آموزش و مهارت آموزی را میسر می کنند در مهار جریان فقیرشدن خانواده ها مفیدند.
و نیز ببینید: کمک به خانوادههای دارای فرزند وابسته؛ طلاق؛ شکاف جنسیتی؛ فقر؛ اعانۀ موقت به خانوادههای نیازمند؛ شکاف دستمزد؛ بیوگی؛ فقر کارگران
بیشتر بخوانید
Casper, Lynne M., Sara S. McLanahan, and Irwin Garfinkel. 1994. “The Gender-Poverty Gap: What We Can Learn from Other Countries.” American Sociological Review 59:594–605
Christopher, Karen, Paula England, Sara McLanahan, Katherine Ross, and Tim Smeeding. 2001. “Gender Inequality in Poverty in Affluent Nations: The Role of Single Motherhood and the State.” Pp. 199–220 in Child
Well-being, Child Poverty and Child Policy in Modern Nations, edited by K. Vleminckx and T. Smeeding. London: Policy Press
McLanahan, Sara S. and Erin L. Kelly. 1999. “The Feminization of Poverty: Past and Future.” Pp. 127–45
in Handbook of the Sociology of Gender, edited by J. Chafetz. New York: Plenum
Tomaskovic-Devey, Donald, ed. 1988. Poverty and Social Welfare in the United States. Boulder, CO: Westview
[1]. feminization of poverty
[2]. Diana Pierce
[3]. medicare
[4]. Aid to Families with Dependent Children (AFDC)
[5]. Temporary Assistance to Needy Families
[6]. Medicaid