روانپریشها
روانپریشی حالتی است که در آن فرد ارتباطش را با واقعیت از دست میدهد. نشانگان آن، صرفنظر از خاستگاه روانی یا جسمانیاش، توهم، کژگمان، گفتار یا رفتار آشفته، و کاهش یا ازدستدادن کارکردهای طبیعی است. توهم ممکن است شنیدن صدایی باشد که در واقعیت وجود ندارد، درحالیکه کژگمان باور غلط پابرجایی است که حقیقت ندارد. کاهش یا ازدستدادن کارکرد طبیعی میتواند بهمعنی مشکلاتی در صحبتکردن و ابراز عواطف و احساسات باشد. اختلالات روانی و جسمانی توأم با روانپریشی عبارتاند از روانگسیختگی، افسردگی روانپریشانه، اختلال دوقطبی، اختلال کژگمانانه[1]، و روانپریشی برآمده از مخدر. افرادی که در روانپریشی بهسر میبرند، غالباً انزوای اجتماعی را نیز میگذرانند. افزونبراین، ممکن است درنیابند مبتلا به بیماریای روانیاند و سالها سراغ درمان نروند. همزمان، وضعیت روانیشان ممکن است در تحصیل، کار، و روابطشان با دوستان و خانواده اثر بگذارد.
انکار، داغ، و ترس موانعی است که در مسیر جستوجوی درمان وجود دارد. روانپریشی ممکن است نهتنها برای روانپریشان، که برای خانواده و دوستان آنان نیز شرمساری و احساس داغخوردگی بهبار آورد. اروینگ گافمن[2] در سال ۱۹۶۳ داغ را ویژگیهای «عمیقاً اعتبارزدا»یی تعریف کرد که معمولاً ناخوشایند است. نمودهای داغ دستپاچگی، خشم، پرهیز، ترس، بیاعتمادی کلیشهای، و سوگیری است که هرکدام از آنها ممکن است دسترسی بیمار را به منابع و فرصتها کاهش دهد و به عزتنفس پایین، انزوا، و احساس نومیدی بینجامد. بسیاری از مبتلایان به بیماریهای روانی جدی، با چالشهای درونی و بیرونی دستوپنجه نرم میکنند؛ یعنی آنها هم با ناتوانیها و نشانگانی که از روانپریشی سرچشمه گرفتهاند در کشمکشاند و هم با تبعیض، پیشفرضها، و داغی که از بدفهمی بیماری روانی مایه میگیرد.
جامعه پر است از داغ بیمار روانی و هراس از آن. افراد روانپریش اغلب با افسانهها و بدفهمیهایی در خصوص بیماریشان روبهرو میشوند. اگرچه فهم اجتماعی دربارۀ اشکال مختلف بیماریهای روانی افزایش یافته است، این باور همچنان در میان بسیاری از مردم وجود دارد که روانپریشان کنونی خشنتر از روانپریشان گذشتهاند. برداشت و سوءبرداشتهایی که روانپریشان را خطرناک میانگارند در برانگیختن این تمایل در دیگران که فاصلهشان را از آنها حفظ کنند، نقش مهمی دارند. در نتیجهٔ این سوءبرداشتها، افراد مبتلا به بیماری روانی اغلب با تبعیض مواجه میشوند و دسترسی کاملی به فرصتهایی چون فرصت استخدام، سلامتبانی کافی، و مسکن امن ندارند و توان یکپارچگی و/یا برقراری رابطه با گروههای مختلف را از دست میدهند.
و نیز ببینید: سلامت روان؛ و داغ.
بیشتر بخوانید
Corrigan Patrick W. and Amy C. Watson (2002). “Understanding the Impact of Stigma on People with Mental Illness”, World Psychiatry 1: 16-20
.Goffman, Erving (1963). Stigma, Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall
Phelan, Jo C., Bruce G. Link, Ann Stueve, and Bernice A. Pescosolido (2000). “Public Conceptions of Mental Illness in 1950 and 1996: What Is Mental Illness and Is It to Be Feared?” Journal of Health and Social Behavior 41(2): 188-207
U.S. Surgeon General (2007). “Mental Health: A Report of the U.S. Surgeon General”, Retrieved December 28, 2007 (http://www.surgeongeneral.gov/library/mentalhealth/home.html)
[1] delusional disorder
[2] Erving Goffman