دست­اندازی-جانشینی


دست­ اندازی-جانشینی [1]ارنست دبلیو. برگس[2] و سایر جامعه ­شناسان مکتب شیکاگو مفهوم «دست ­اندازی-جانشینی» را در دهه 1920 برای توصیف تغییر کاربری زمین[3]در شهرهای درحال‌توسعه آمریکا به کار بردند. برگس با وام‌گرفتن از مفاهیم بوم­ شناختی علوم طبیعی، تغییر کاربری زمین را به منزله موزائیک حاصل از نیروهای بازار به علاوه علائق فرهنگی گروه‌های متمایز ساکنان تلقی کردند. شهرهایی که به ­واسطه مهاجرت بزرگ شده بودند، از محل تقاطع مرکزی مسیرهای راه­آهن، آب و تراموا به سمت خارج گسترش پیدا کردند. فعالیت‌های تجاری سودآور –بانک‌ها، شرکت‌های حقوقی، فروشگاه ­های بزرگ- و افرادی که به موقعیتی مرکزی علاقمند بودند، ­توانستند فضایی تجاری را در بخش تجاری یا خانه ­هایی را در آپارتمان‌های مجاور «ساحل طلایی[4]» در اختیار بگیرند. کارخانجات متکی به بندرها و راه­ آهن، به نواحی نزدیک آنجا سلطه داشتند. نیاز آنها به کارگر، مهاجران را از نواحی روستایی جنوب و نیز کشاورزان آواره و نیروی کار را از خارج از کشور به سوی خود جلب کرد. تازه‌واردان که فقر آنها را وادار می­ کرد تا در ارزان­ترین مسکن ­ها ساکن شوند، در آپارتمان‌های بسیار شلوغ نزدیک محل استقرار کارخانجات گرد هم آمدند. سفته­ بازان از طریق ساختن آپارتمان‌های اجاره­ای کوچک و تقسیم ­بندی ساختمان‌های قدیمی برای اجاره‌دادن آن ها، که پس از ترک ساکنان ثروتمندشان متروکه شده بودند، سبب تسهیل تجمع آنها [تازه‌واردان] کنار یکدیگر شدند. ساکنانی که می ­توانستند دستمزدهای خانواده را پس ­انداز کنند، گاهی اوقات توانایی خرید ساختمان‌هایی را در این نواحی داشتند که این امر سبب ایجاد ثبات موقت و امکان­ پذیرشدن همگنی قومی شد. 

مهاجرت‌های داخلی که اغلب افراد انگلیسی‌زبان در آن حضور نداشتند، فرهنگ اقلیت قومی را در این مناطق که نخستین اجتماع به شمار می­رفت، برای بازتولید فرهنگ ­هایی که با آن آشنایی داشتند ایجاد کرد. این اجتماعات از کلیساها و کنیسه‌ها، مدارس دینی، مغازه ­ها و رستوران‌های قومی، تیم‌های ورزشی، روزنامه­ ها و زندگی شبانه پشتیبانی کردند. همخوانی بین فرهنگ اقلیت و مناطق سیاسی به ساکنان آن اجازه داد تا مقاماتی را انتخاب کنند که شغل، قرارداد کاری و خدمات را به آنها عرضه کنند. تمرکز جمعیتِ فرهنگ‌های اقلیت از یک طبقه تجاری کوچک قومی حمایت و از شیوه ­های آشنای زندگی در شهرهای ناآشنای دیگر حفاظت می­ کرد.

اما این محله ­ها نیز عدم تعادل را تجربه کردند. هر جا که بخش‌های تجاری مرکزی به این مناطق گسترش پیدا کردند، ساختمان‌های اداری جای آپارتمان‌ها را گرفتند. وقتی ساکنان این مناطق در مجاورت زندگی شهری قرار گرفتند و از گسترش اقتصاد بهره­ مند شدند، درآمدهای آنها افزایش یافت و به دنبال مسکن بهتر به جاهای دیگر نقل مکان کردند. بسیاری از اعضای نسل بومی، از طریق عزیمت به نواحی اسکان ثانویه که همگنی کمتری داشت، در پی استقلال بیشتر از نظارت قومی بودند. در همان زمان، به شکلی متوالی گروه‌های جدیدی از راه رسیدند. در ابتدا، بخش‌های ایرلندی­ نشین را یهودیان یا ایتالیایی‌ها زیر سلطه خود درآورند. در عوض، برخی از این ها به محله های سیاه پوست­ نشین تبدیل شدند. این انتقال می­ توانست، بسته به سرعت و حالت رقابت برای ارزان­ترین مسکن‌ها، صلح ­جویانه یا خصمانه باشد. این واقعیت که جامعه گسترده ­تر به شکلی انزجارآمیز گروه‌های مختلف را بر اساس نژاد و قومیت در نواحی مرزی، هنگام کار و سیاست تفکیک می­ کرد، تنش‌های قومی را افزایش داد، درحالی‌که نیاز به نهادهای سیاسی و دینی مشترک سبب ترویج جهت­ گیری به سمت سازگاری در استفاده از منابع می ­شد.

در دهه 1960، تولید کارخانه ­ای به شدت در شهرهای آمریکا کاهش یافت. با استفاده از قدرت حق خرید اجباری و نیز یارانه ­های فدرال برای «پاکسازی زاغه ­نشین­ ها»، از طریق ویران‌کردن بسیاری از محله­ های قومی که در حاشیه بخش‌های تجاری مرکزی­ شان باقی مانده بود، نوسازی شهرها آغاز شد. بیشتر برج‌های اداری و مراکز گردهمایی پس آنکه فعالیت‌های اقتصادی به سمت خدمات روی آورند، جایگاه ویژه­ای کسب کردند. درحالی‌که برج‌های آپارتمانی لوکس توجه بسیاری از متخصصان را از نواحی حومه ­نشین تا هسته شهرها به خود جلب کرد، افراد دیگر بقایای خانه ­های بزرگ قدیمی را پیدا و آنها را بازسازی کردند و اتاقک‌های صنعتی مهجور به محل زندگی وسیعی تبدیل شدند. هنرمندان جای کارگران پوشاک را گرفتند و آنها نیز جای خود را به وکلا دادند؛ انبوه ­سازان و دانشگاه­ هایی که در حال پیشرفت بودند، آپارتمان‌هایی را که همچنان خانه قدیمی ­ترین و کم ­تحرک ­ترین ایتالیایی­ تبارها­ و اوکراینی ­تبارها به شمار می­ رفتند، به خانه ­های مجلل تبدیل کردند. مرفه­ نشین­ سازی که توسط متخصصانی آغاز شد که خود را «پیشگامان برهوت شهری» می­ دانستند، به سرعت به تسخیر شهرداری‌ها درآمد. نواحی تاریخی مشخص، خیابان‌های منطقه ­بندی‌شده برای استفاده افراد پیاده ­رو، تسهیلات فرهنگی را به پایین شهر هدایت کرد و سازندگان را تشویق کرد تا «بازارهای جشنواره­ای» را برای ساکنان مرفه و گردشگران برپا کنند. در بسیاری از موارد، ظاهری از یک رستوران در یک محله قومی همۀ چیزی بود که بر جای مانده بود. دولت‌های محلی که دست در دست اقتصاد پساصنعتی در این پویایی دست ­اندازی-جانشینی مشغول فعالیت بودند، اقتصاد کلی شهرها ارتقا دادند؛ اما به قیمت کاهش اعتبار لازم برای تأمین مسکن و نادیده‌گرفتن اشتغال تولیدی در کارخانه ­ها.

 چارلز آر. سیمپسون[5]

بیشتر بخوانید:

Burgess, Ernest W. 1925. “The Growth of the City: An Introduction to a Research Project.” Pp. 47–62 in The City, edited by R. E. Park and E. W. Burgess. Chicago: University of Chicago Press

Gans, Herbert J. [1962] 1982. The Urban Villagers: Group and Class in the Life of Italian Americans. New York: Free Press

Smith, Neil. 1996. The New Urban Frontier: Gentrification and the Revanchist City. London: Routledge   

[1]. Invasion-Succession

[2]. Ernest W. Burgess

[3]. land use

[4]. gold coast

[5]. Charles R. Simpson

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید