جرم خشونت‌آمیز

    جرم خشونت‌آمیز[1] ، شامل زور یا تهدید برای استفاده از زور علیه یک شخص یا اشخاص است. این نوع جرم، جرائمی چون دزدی، آدم‌کشی، تجاوز و یورش را در برمی‌گیرد. جرائم خشونت‌آمیز کمی بیشتر از 20درصد از کل جرم‌ها را شامل می‌شوند. بر اساس گزارش یکدست جرم[2] که جرایم شناخته‌شده برای پلیس را محاسبه می‌کند و نیز گزارش ملی آسیب‌دیدگی از جرم که نرخ قربانی‌شدن را از پیمایش‌های قربانیانی که ممکن است جرم را گزارش کرده یا نکرده باشند، مشخص می‌کند، نرخ جرایم خشونت‌آمیز برای بیش از یک دهه، روند کاهشی داشته و از سال 2000، نرخ جرم بیش از 8درصد و نرخ­های آدم‌کشی در سال 2005 در مقایسه با آمارهای سال 1995، بیش از 25درصد کاهش یافته است. 

مناطق مختلف ایالات متحده، روندهایی تقریباً متفاوت را تجربه می‌کنند و بر همین اساس، بیشترین کاهش در شمال شرق و کمترین کاهش در نرخ کلی جرایم خشونت‌آمیز در جنوب که منطقه‌ای با نرخ جرم بالا در تاریخ و به‌طور خاص، نرخ بالای جرایم خشونت‌آمیز را دارد و در سال 2004، 90درصد جرایم خشونت‌آمیز، در مناطق آماری کلان‌شهری رخ داده است. بر اساس پیمایش ملی زیان‌دیدگی از جرم، در سال 2004 اغلب قربانیان خشونت، بین سنین 12 و 24 قرار داشتند. به‌علاوه، مردان بیشتر قربانیان جرایم خشونت‌آمیز هستند و همچنین بیشتر دست به ارتکاب جرم می‌زنند. امریکاییان آفریقایی-تبار، به‌عنوان افرادی که در خانوارهایی با کمترین درآمد زندگی می‌کنند، دارای بالاترین نرخ قربانی‌شدن خشونت هستند.

درک نادرست رسانه و جرایم خشونت‌آمیز

بسیاری از امریکایی‌ها باور دارند که جرایم خشونت‌آمیز، علی‌رغم کاهش نرخش، بیش‌ازپیش به یک مشکل اجتماعی تبدیل شده است. درواقع، نرخ جرایم خشونت‌آمیز در دو دهة گذشته، در سال 1994 به اوج رسید و از آن زمان به شکل ثابتی در حال کاهش است. یکی از دلایل اصلی این درک نادرست، این است که رسانه‌ها هم در سریال‌های جنایی تلویزیونی و هم در پوشش خبری، بر جرایم خشونت‌آمیز تمرکز می‌کنند. جرم پس از ورزش، تجارت و علایق عام/ سرگرمی، چهارمین دسته بزرگ در پوشش خبری را به خود اختصاص می‌دهد. برخی مطالعات نشان می­دهند که حدود یک چهارم جرایمی که در اخبار گزارش می­شوند مربوط به آدم‌کشی است، اگرچه درصد آدم‌کشی نسبت به کل جرایم بسیار پایین است (معمولا زیر 0.1 درصد) و این جرم فقط 1 درصد از کل جرایم خشونت‌آمیز را تشکیل می­دهد.

داده‌های ساعت جرم، گزارش یکدست جرایم در سال 2006، آشکار ساخت که هر 30.9 دقیقه یک آدم‌کشی، هر 5.7 دقیقه یک تجاوز به عنف، هر 1.2 دقیقه یک دزدی و هر 37 ثانیه یک حمله پرخاشگرانه رخ می‌دهد. مشخص است که آدم‌کشی کمترین رواج را در بین جرایم ذکرشده دارد. اگرچه آدم‌کشی توجه روزنامه‌نگاران را به‌خود جلب می‌کند، اما همة آدم‌کشی‌ها به شکل برابر در اخبار انعکاس نمی‌یابند؛ بلکه آدم‌کشی با قربانیان غیرمعمول، مانند کودکان یا سالمندان یا آدم‌کشی در رابطه افراد مشهور، بیشتر در اخبار دیده می‌شوند. به‌علاوه، علی‌رغم اینکه 90درصد کل آدم‌کشی‌ها درون‌نژادی هستند، رسانه عموماً آدم‌کشی‌هایی را گزارش می‌کنند که در آن، یک امریکایی آفریقایی-تبار یک سفیدپوست را می‌کشد.

عموماً زمانی که افراد به جرایم خشونت‌آمیز می‌اندیشند، جرایمی را تصور می‌کنند که توسط غریبه‌ها رخ می‌دهد. این موضوع نیز بر اساس نمایش رسانه‌ای، جرم است که طی آن رسانه‌ها بر نادرترین و حساسیت‌برانگیزترین جرایم که افراد غریبه در آن دخیل هستند، تمرکز می‌کنند. بااین‌حال، جرایمی مانند کودک‌آزاری، آزار خواهر یا برادر، آزار سالمندان و آزار شریک جنسی، بسیار بیشتر از تجاوز توسط افراد غریبه رایج است و خشونت اعمال‌شده توسط فرد مورد علاقه، اغلب اثرات منفی طولانی مدت‌تری بر قربانی بر جای می‌گذارد. علاوه بر این، حتی در خشونت‌آمیزترین جرایم (آدم‌کشی)، احتمال اینکه که مجرم و قربانی یکدیگر را بشناسند بیشتر است.

سیاست جرایم خشونت‌آمیز

برساخت اجتماعی جرم، منجر به تغییر در سیاست‌هایی می‌شود که الزاماً بر کاهش جرایم خشونت‌آمیز متمرکز نیستند؛ بلکه، درک جرم خشونت‌آمیز، به‌عنوان یک مشکل اجتماعی مهم، می‌تواند به سیاست‌هایی منجر شود که کنترل دولتی بر خرده ‌جمعیت‌های خاصی را افزایش می‌دهد که در ظاهر هدف از آن، مبارزه با جرم بوده، اما دارای قصد پنهان نگه‌داشتن بخش‌های جمعیتی خاص، تحت بررسی بیشتر با افزایش نظارت است. برای مثال، بسیاری از افراد می‌پندارند که هدف ابتدایی قانون میهن‌پرستی امریکا، کاهش تروریسم است، اما برخی از کاربردهای آن، با انواع مختلفی از جرایم و مجرمان سروکار دارد.

تعریف و تفسیر جرایم خشونت‌آمیز نیز یک مسئله است. برای مثال، جرایم شرکتی که به یک تصمیم هشیارانه برای انجام کاری (یا عدم انجام کاری) منجر می‌شود که نتیجة آن، مرگ­های بی‌شمار بوده و تحت هیچ قانونی، آدم‌کشی محسوب نمی‌شود. جرایم یقه‌سفید که باعث ویرانی‌های وسیع می‌شود نیز، معمولاً به احکام زندان کوتاه‌مدت‌تری نسبت به جرایم خیابانی خاتمه می‌یابد. به‌علاوه، سیاست جرایم خشونت‌آمیز، اغلب شامل برخورد متفاوت با جرایم خشونت‌آمیز می‌شود و به رابطه قربانی و خلافکار بستگی دارد. برای مثال، تجاوز به همسر، اغلب در سیستم عدالت کیفری، نسبت به تجاوز فرد بیگانه کمتر جدی گرفته می‌شود. هر نوع دزدی که قربانی و خلافکار دارای نوعی رابطۀ قبلی باهم باشند، نسبت به زمانی که قربانی و خلافکار با یکدیگر بیگانه‌اند، کمتر جدی گرفته می‌شود.

  شریل ال. فن‌هورن[3]

 و نیز ببینید: یورش؛ جرم هراسی؛ نرخ‌های جرم؛ خشونت خانگی؛ پیمایش ملی آسیب‌دیدگی از جرم؛ قانون میهن‌پرستی؛ تجاوز، نظریۀ برساخت اجتماعی؛ ترورگری؛ یکدست یکدست جرایم؛ قربانی‌شدن.

بیشتر بخوانید:

Brownstein, Henry H. 2000. The Social Reality of Violence and Violent Crime. Needham Heights, MA: Allyn & Bacon

Surette, Ray. 2006. Media, Crime, and Criminal Justice: Images, Realities, and Policies. Belmont, CA: Wadsworth

Walker, Samuel. 2005. Sense and Nonsense about Crime and Drugs. Belmont, CA: Wadsworth

   [1] . Violent Crime

[2] . The UCR Crime Clock

 [3] . Sheryl L. Van Horne

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید