با تفکر انتقادی، جای خالی اندیشیدن را پر کنید!
گفتگو با زهره سعیدی، مولف کتاب «نوجوان و تفکر انتقادی»![با تفکر انتقادی، جای خالی اندیشیدن را پر کنید!](https://www.ricac.ac.ir/uploads/thumbs/news/2022/07/750xauto_113757saeeidi-1.jpg)
تفکر انتقادی، فرآیند قضاوت خودتنظیم و هدفمندیست که در نتیجة تفسیر، تحلیل، ارزشیابی و استنباط شکل میگیرد؛ تفکری که توضیحی بر ملاحظات بدیهی، مفهومی، معیاری و زمینهای قضاوت است. توانایی تفکر و اندیشة مستدل و منطقی پیرامون مسائل و تشخیص و قضاوت دربارة آنها بهمنظور دستیابی به زندگی موفق، اساسیترین محور این نوع تفکر قلمداد میشود. در این میان، حضور و تثبیت این نوع تفکر در دوران نوجوانی فرد که شخصیتش در حال شکلگیریست، از کلیدیترین موضوعات فلسفی و روانشناختی بهشمار میآید و یکی از راههایی که میتوان از رهگذر آن به شکلگیری شالودههای تفکر انتقادی در ذهن نوجوان امید بست، داستانهای فکری ـ فلسفی با رویکرد انتقادیست؛ داستانهایی که بتوانند مؤلفههای این نوع از تفکر را با جاذبههای داستانی و روایی درهم میآمیزند و جان شیفتهای به نوجوان تشنة اندیشه ببخشند.
به بهانة چاپ دوم کتاب نوجوان و تفکر انتقادی: ارزیابی داستانهای نوجوانان از منظر تفکر انتقادی، نوشتة زهره سعیدی، به گفتوگو با این پژوهشگر حوزه فرهنگ و فلسفه نشستهایم. این گفتوگو، دریچهای به ابعاد مختلف طرح پژوهشی این محقق است که زیر نظر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به ثمر رسیده و در قالب کتاب به انتشار رسیده است.
لطفاً آماری از تعداد کتابهای منتشرشده در فاصله سالهای 1390 تا 1398 در گروه سنی نوجوانان ارائه فرمایید. بهعبارتی دیگر، پژوهش شما، چند درصد از این آثار را مطالعه کرده است؟
اجازه دهید با توجه به رویکرد پژوهش به سؤال شما جواب دهم. همانطور که در مقدمة کتاب اشاره شده، این پژوهش صرفاً به کتابهای سه گروه رسمی، نخبهگرا و پرفروش پرداخته است، بنابراین باید در این عرصه پاسخگوی سؤال شما باشم نه کل آثاری که در این دهه در حوزة نوجوانان منتشر شدهاند. اگر بخواهم حدودی به تعداد این کتابها اشاره کنم، کتابهای حوزه رسمی که جایزه خود را از رویداد «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» دریافت کردهاند، حدوداً 90 درصد آنها را مطالعه و بررسی کردهام. در حوزة نخبهگرا نیز کتابهای برگزیده جایزة «لاکپشت پرنده» مد نظر بودهاند و حدود 50 درصد آنها در این پژوهش بررسی شد. در مورد کتابهای پرفروش هم، چیزی حدود 60 درصد آثار بررسی شده است.
به چه شیوهای این آثار را انتخاب کردید؟
کاملاً تصادفی.
هدف پژوهش شما از تفکیک و مطالعه آثار برمبنای سه گروه رسمی، نخبهگرا و پرفروش چه بوده است؟
رویکرد اولیة پژوهش که بر اساس طرح پژوهشی ارائهشده به پژوهشگاه شکل گرفت، تنها دربرگیرندة بررسی کتابهای پرفروش بود، اما در ادامه بنا به خواست و سیاست پژوهشگاه، مقایسه تطبیقی کتابها در گروههای رسمی و نخبهگرا هم به آن اضافه شد تا غنای کار بیشتر شود.
منظور من نیز همین رویکرد تطبیقیست. در این رویکرد چه هدفی را دنبال میکردند؟
چون تقریباً کتابها در این سه گروه منتشر شده بودند، بررسی آنها را مد نظر قرار دادیم، تا پس از انجام پژوهش و استخراج نتایج، برای استفاده سیاستگذار مناسبتر باشد.
اجازه دهید طور دیگری منظورم را بیان کنم، شما بین رویکرد رسمی و نخبهگرا چه تفاوتی میدیدید که آنها را تفکیک کردید؟ چون بهعنوان مخاطب این کتاب گمان میکردم، شما در پی تأثیر گفتمان مسلط بر انتخاب کتابهای رسمی در قالب جایزه «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» بودید یا باور داشتید که کتابهای نخبهگرا موردپسند فضای نخبگانیاند و چون همسو با فضای حاکم بر ذهن نخبگاناند، از سوی این جامعه مورد استقبال و ترویج قرار میگیرند. آیا چنین مواردی در سپهر فکری شما جای داشت؟
تقریباً میتوانم بگویم بدون ذهنیت از قبل شکلگرفته وارد این پژوهش شدم؛ اینکه فکر کنم کدام گروه از کتابها میتواند محتوای فکریتری داشته باشد، در ذهنم نبود و تأکید میکنم چون ایدة اولیهام فقط مربوط به کتابهای پرفروش بود، ذهنیتی نسبت به دو گروه دیگر نداشتم. زمانیکه بنا به درخواست پژوهشگاه، گروه کتابهای رسمی و نخبهگرا هم به تحلیل اضافه شد، از این موضوع استقبال کردم؛ چرا که فرصتی فراهم میشد تا نوجوانان و خانوادههایشان امکان آشنایی با کتابهای فکری معرفیشده را پیدا کنند.
پس از نظر شما میان جایزه «لاکپشت پرنده» بهعنوان جایزة جریان نخبگانی و جایزة «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» در مقام جایزه نهاد رسمی و دولتی، تفاوتی وجود ندارد.
نتیجه این پژوهش تفاوتهایی را به لحاظ ظرفیت آنها در تقویت مهارتهای فکری و تفکر انتقادی نشان میدهد.
در بخش نسبتاً مبسوطی از کتاب، به نظام آموزشوپروش حاکم اشاره کرده و نشان دادهاید که این نظام چندان با تفکر انتقادی همسو و همراستا نیست. لطفاً توضیح بفرمایید که چگونه از این تحلیل به نظام حاکم بر تولید و توزیع کتاب نقب میزنید و دربارة آن به تحلیل و ارزیابی میپردازید؟ آیا هر دو نظام را بدون هیچ تفاوتی در یک زمینة سیاسی و فرهنگی میبینید؟
کتابهایی که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتهاند در ارتباط با رمانها و داستانها هستند، ضمن اینکه حدود دو دهه هست که مبحث آموزش فلسفه برای کودکان در ایران در حال اجراست و هدفشان آن است که این رویکرد را به نظام آموزشوپرورش نیز منتقل کنند. در حال حاضر با برگزاری کارگاهها این کار را دنبال میکنند. با این رویکرد، کتابهای داستان با هدف قبلی و با محتوای فکری تدوین و تألیف میشود و در کلاسهای درس، با مربی یا تسهیلگر خوانده شده و کودکان را وارد فضای گفتوگو و پرسشگری میکند و بهنوعی مهارتهای فکری بهطور عام و تفکر انتقادی بهصورت خاص، به آنها منتقل میشود. با توجه به اینکه این رویکرد تلاش دارد تا وارد نظام آموزشوپرورش ما شود و با توجه به نقدهایی که به این نظام وجود دارد، میتواند سیاستگذار را به این سمت هدایت کند که در نظام آموزشی، بازبینی داشته باشد و رویکرد تفکرمحور را جایگزین رویکرد مقلدپرور سازد. در حوزه تولید داستان و رمان نیز با آگاهی نویسندگان از ضرورت ارتقای تفکر انتقادی در جامعه، در محتوای فکری داستانها میتوان تجدید نظر کرد و غنای فکری آنها را افزایش داد. پژهش حاضر این فرصت را فراهم میکند که اگر یک معلم پرورشی خواست کتابی را به نوجوانان معرفی کند، با داستانهای فکری ـ فلسفی آشنایی داشته باشد. یا اگر والدین به دنبال کتابهایی با محتوای فکری باشند از نتیجه این پژوهش استفاده کنند؛ البته این رویکردی کوتاهمدت است و در بلندمدت نیز اگر این مسئله در نظام آموزش و پرورش برجسته شود، ضرورت شناخت این کتابها بیشتر میشود.
در بخشهایی از ارزیابی و تحلیل روایتها، مدعی شدهاید که پیام پنهان برخی از داستانها از منظر تفکر نقادانه، واضح نیست و نوجوان قادر به تشخیص آن نخواهد بود، این ادعا را بر چه اساسی مطرح کردهاید؟ آیا برداشت شخصی شماست یا در برخورد با نوجوانانی که این کتابها را مطالعه کردهاند به این درک رسیدهاید؟
در میان کتابهایی که تحلیل کردهام، تنها در بارة سه مورد از آنها این نظر را دادهام. یکی از این داستانها «ته خیار» نوشتة هوشنگ مرادی کرمانیست؛ وقتی این داستان را میخواندم متوجه شدم که محتوای آن فلسفی و در حد بزرگسالان است، منتها در دستة کتابهای گروه سنی نوجوان آمده است. من بهعنوان یک بزرگسال و کسی که رشتة تحصیلیاش فلسفه است، میتوانستم برداشتهای متفاوتی از این داستان داشته باشم، اما پیام آن برای یک نوجوان واضح نیست. چون اگر شما آن را بخوانید یک برداشت خواهید داشت، خوانندة دیگر، برداشتی دیگر و نوجوان نمیتواند برداشت واضحی از آن داشته باشد.
به نظر میرسد در پژوهش شما تفکر فلسفی اساساً مثبت فرض شده است، آیا برداشت من صحیح است؟
صحبت شما را اینگونه اصلاح میکنم که من در پی تفکر انتقادی بودم و اینکه مهارتهای فکری ـ فلسفی میتوانند منجر به تقویت تفکر انتقادی شوند. تفکر انتقادی عامتر از تفکر فلسفی است. تفکر انتقادی ضرورت رشد جامعه محسوب میشود. در صورتی که تفکر فلسفی را در معنای عام آن بهمثابه ارتقای مهارتهای فکری در نظر بگیریم، تفکر انتقادی را ارتقا میبخشد.
با توجه به مطالعه و تجربهتان به نظر شما در سیستم ارزیابی کتابهای فلسفی، این توان و قدرت از سوی متولیان امر برای پالایش آثار و ترویج تفکر صحیح فلسفی و انتقادی وجود دارد؟
اگر رویکرد انتقادی را مبنا قرار دهیم، کلیة مولفههایش از قبیل روحیة پرسشگری یا استدلالورزی و نظایر آن مثبت ارزیابی میشوند. مثلاً مسئلهای چون مبارزه با خرافات در این رویکرد اهمیت دارد، همینطور پرهیز از حضور مؤلفهای چون پیردانا ـ که جواب همة پرسشها را میداند و خواننده را فقط با پاسخ مواجه میکند ـ در رویکرد انتقادی حائز اهمیت است. بر اساس همین مؤلفهها میتوان گفت نگاه کلی به رویکرد انتقادی مثبت است.
با توجه به نکاتی که مطرح کردید و نگاه مثبتتان به این مؤلفهها، آیا آنها را مطلق میدانید؟ اجازه دهید سؤالم را واضحتر مطرح کنم آیا موضوعی که در یک جامعه خرافه محسوب میشود، نمیتواند در جامعهای دیگر بخشی جدی از شرع یا عرف باشد؟
نگاه به این مؤلفهها به شکلِ صفر و صدی نیست، بلکه در قالب یک طیف قابل طرح است. مثلاً تندروهای یک جریان ممکن است امری را خرافه تلقی کنند و افراطیهای جریان مقابل آن را خرافه ندانند.
این یعنی، مؤلفههای رویکرد انتقادی هم نیاز به بومیسازی دارند؟
میتوان اینگونه هم به این مسئله نگاه کرد.
حال به سؤال پیشینم باز میگردم، شما قدرت بومیسازی و جایگذاری صحیح این مؤلفههای انتقادی را در نظام تولید، توزیع و ترویج کتاب نوجوان در ایران میبینید؟
نمیتوانم به این سؤال پاسخ دهم که آیا سیستمی در این زمینه وجود دارد یا خیر و آیا این سیستم به اندازه کافی قوی هست یا نیست. تنها میتوانم بگویم که قطعاً در نظام نویسندگی و پژوهشگری، محققانی حضور دارند که در این حوزه فعالاند و پژوهشهایشان میتواند در این زمینه، هم مؤلفهها را بهدرستی بومی کند و هم تعریف درستی از آنها ارائه دهد.
با توجه به اینکه تفکیک سه گروه مورد مطالعهتان (رسمی، نخبهگرا و پرفروش) با پیشفرض و پیشزمینهای ذهنی انجام نشده و پژوهش شما هم ادعایی مبنیبر اثرگذاری گفتمان مسلط و تقابلش با رویکرد نخبهگرا ندارد، آیا باز هم میتوانید تبیینی از تفاوت میان این سه گروه در پرداختن به رویکرد انتقادی در داستانهای معرفیشده از سوی آنها داشته باشید.
در نتیجهگیری کتاب نشان دادهام که در کتابهای منتسب به رویکرد رسمی، تنها یک مورد از مؤلفههای انتقادی برخوردار بود و این ظرفیت را داشت که این نوع تفکر را منتقل کند. در بخش نخبهگرا و پرفروش هم چهار عنوان از کتابها رویکردشان انتقادی بود و حدود 40 درصد آثار مورد مطالعه را تشکیل میدادند. بنابراین در رویکرد رسمی، تنها ده درصد کتابها این رویکرد را داشتند که خود این مسئله نیازمند پژوهشی مستقل است تا چرایی آن را تبیین کند.
در مبحث نتیجهگیری اذعان میدارید که در مقایسه بین رمانهای ترجمهشده و تالیفی، آثار دستة اول، بیشتر با تفکر فلسفی همسو هستند و این لزوم توجه بیشتر به آثار تألیفی از سوی سیاستگذاران فرهنگی کشور را میطلبد، با توجه به اینکه پژوهش شما دربرگیرندة همه کتابهای منتشر شده در گروه سنی نوجوانان نیست، همچنان به قابلیت تعمیم و نقد خود در ضعف سیاستگذاری معتقدید؟
حرف شما درست است اما قبلاً اشاره کردم که رویکرد پژوهشم، بررسی کل کتابهای منتشرشده نبوده و قرار بود بین این سه گروه، مطالعه انجام شود، ازینرو درصدهای مطرحشده قابل تعمیم به کل کتابها نیست؛ منتها در حیطه خود تاحدودی از قابلیت تعمیم برخوردارست. بعید هم نیست که کتاب یا کتابهایی با محتوای فکری ـ فلسفی غنی تولید شده باشد که در این سه دسته گنجانده نشده و بررسی آنها، خود نیازمند پژوهشی مستقل است.
مصاحبه با نوجوانان درباره درکشان از داستانهای فلسفی و فکری از یکسو و دستاندرکاران برگزاری دو جشنوارهای که از آن یاد کردهاید از سوی دیگر و همچنین اصحاب تولید و توزیع کتابهای پرفروش، بدون شک از اهمیت بالایی برخوردار است و میتواند بهعنوان مکمل این پژوهش برای سیاستگذاری بهتر عمل کند. آیا تا کنون مطالعهای در این مورد انجام شده است؟ یا این موضوع جزء اولویتهای پژوهشی شما قرار دارد؟
با جستوجوی اولیهای که در این زمینه انجام دادم به مطالعهای برنخوردم و نظر قطعی دادن در این مورد ساده نیست. البته موافقم که این حوزه دارای اهمیت است و باید مورد مطالعه قرار گیرد. در زمینه مطالعات شخصی و پژوهشی خودم نیز این موضوع در اولویتهایم نبوده، اما بهعنوان یک مکمل پژوهشی، جای فکر و بررسی برای تعریف شدن در قالب یکی از طرحهای پژوهشیام را دارد.
بهعنوان سؤال نهایی، در بین کتابهایی که بررسی کردهاید، کدام اثر را بیش از همه واجد برخورداری از مؤلفههای انتقادی میدانید یا بهعبارتی نمونة آرمانی کتابهاییست که در این زمینه بررسی کردهاید؟
بر اساس حضور ذهنی که دارم میتوانم در حوزه آثار مرتبط با گروه نخبهگرا به کتاب آخرین روز خانم بیکسبی اشاره کنم که از خواندن آن لذت بردم. خوانندة نوجوان میتواند خیلی خوب با شخصیتهای داستان این کتاب همذاتپنداری کند. همینطور مفاهیم فکری بهگونهای کاملاً غیرمستقیم و جذاب در آن گنجانده شده است. در بین آثاری که مطالعه کردم، کتابهایی بودند که دربرگیرنده مفاهیم فکری بودند، اما جذابیت چندانی نداشتند.
چاپ دوم کتاب نوجوان و تفکر انتقادی: ارزیابی داستانهای نوجوانان از منظر تفکر انتقادی که در بهار 1401 منتشر شده است، هماکنون به بهای 450 هزار ریال در 167 صفحه در دسترس علاقهمندان قرار دارد.