هويت‌های قومی و ملی در ايران در تضاد نيستند

هويت‌های قومی و ملی در ايران در تضاد نيستند

اولين نشست از سلسله نشست‌های فهم جامعه ايرانی، ۳۰ آذر ۹۵ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در اين نشست که با همکاری شورای اجتماعی کشور، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر ناصر فکوهی درباره «سياست‌های هويت قومی و ملی در ايران» سخنرانی کرد.

 دکتر ناصر فکوهی در اولين نشست، در چارچوب رويکرد فرهنگی و اجتماعی به موضوع سياست‌ها و راهبردهای هويت قومی و ملی در ايران در بستر تاريخی پرداخت و با اشاره به پيشينه راهبردها و سياست‌ها تلاش کرد موضوع سياست قومی و ملی را در دو دوران تاريخی قبل از مدرن و دوران مدرن( از انقلاب مشروطه تاکنون) تشريح نمايد.

عضو هيأت علمی دانشگاه تهران به سابقه کهن دولت در ايران اشاره کرد و معتقد بود پيوستگی بين دولت در زمان کهن (از زمان هخامنشی) تاکنون بر روی محورهای سياسی، زبانی، فرهنگی و راهبردی حفظ شده است؛ هر چند که در برهه‌های خاص تاريخی گسست‌هايی اتفاق افتاده اما دوباره پيوستگی ها احيا شده است. به همين دليل بحث در خصوص گذشته جامعه ايران افسانه‌سازی نيست بلکه در گذشته ايران هميشه منطق دولت حاکم بوده است. براساس اين پيوستگی راهبردهای قومی و ملی تا شروع دولت مدرن در ايران از دو الگو تبعيت کرده است. الگوی اول مبتنی بر راهبردهايی است که به لحاظ فرهنگی از تنوع، تفاوت و تکثر فرهنگی دفاع می کند. در اين راهبرد، دولت به‌دنبال يکدست‌سازی و سلطه قومی نيست و بيشتر به دنبال احترام به تنوع و تکثر قومی و زبانی است. به لحاظ سياسی سيستم از طريق قدرت مرکزی اداره مي‌شود و قدرت‌های محلی از سيستم مرکزی تبعيت کرده و از هسته مرکزی محافظت می کنند. نتيجه چنين راهبردی، انسجام داخلی بيشتر، قدرت بيشتر و رشد و شکوفايی کشور بوده است. مصداق چنين دولت‌هايی را مي‌توان دوره اول دولت هخامنشی، دوره اول دولت ساسانی و دوره اول دولت صفويه در ايران ماقبل‌مدرن ناميد. راهبرد دوم در ايران قبل مدرن راهبردی است که مبتنی بر يکدست‌سازی قومی و فرهنگی وتخريب و نابودی هويت‌های قوميی است. اين راهبرد، راهبرد مخربی بوده و نتيجه آن تضعيف حکومت مرکزی و ايجاد هرج و مرج و نابسامانی در کشور بوده است. مصداق‌های چنين دولت‌هايی را مي توان در دوره حکومت پارتی ها که سياست يونانی کردن ايران را در پيش گرفتند و دوره دوم ساسانی و سياست‌های افراطی عرب‌گرايی در ابتدای ورود اسلام به ايران ملاحظه کرد.

در دوره مدرن نيز سياست‌ها و راهبردهاي هويت قومي و ملي از دو الگو تبعيت مي‌کند. در اين دوره راهبرد يکدست‌سازي به‌ويژه از جانب دولت‌هاي پهلوي اول و دوم متاثر از الگوبرداري از مدل اروپايي و به ويژه فرانسوي بوده است. مدل انقلاب فرانسه مدل يکسان‌کننده است و تاکيد در آن بر يکسان‌سازي قومي و زباني و از بين بردن اقوام و تمرکز بسيار قدرتمند روي پايتخت بوده است. اين الگو تا نيمه قرن بيستم ادامه دارد. سرکوب عشاير و يکدست سازي‌هاي گسترده فرهنگي، برخي از اقدامات رضاخان بوده است. در اين دوره سرکوب قوميت‌ها و تلاش براي يکدست‌سازي پهنه‌هاي سرزميني با شکست مواجه شد. بعد از شهريور ۱۳۲۰ يکي از دلايل اشغال ايران، گرايش رضاخان به استبداد و توهم باستان‌گرايي بود که او را در کنار آلمان هيتلري و در مقابل متفقين قرار داد و نهايتاً باعث کنار گذاشتن وی از قدرت شد. در دوره نهضت ملي، دولت با مشکلات متعددي مواجه شد که اساساً امکان پرداختن به مساله سياست قومي از جانب دولت فراهم نبود اما در موضوع سياست ضداستعماري نهضت ملي شدن صنعت نفت مطرح مي‌شود. در همين دوران، احزاب سياسي از جمله حزب توده ايجاد مدل‌هاي جمهوري مثل شوروي و ملي‌گراها و پان ايرانيست‌ها از ديدگاه يکسان‌کننده هويت قومي دفاع مي‌کنند و معتقد بودند دولت بايد براساس برتري نژاد ايراني  شکل بگيرد. طرح اين موضوعات در اين مقطع تاريخي موضوعيت نداشت و دولت هم در اين موارد دخالت نمي‌کرد. رويکرد پهلوي دوم در ابتدا تحمل اقوام بود اما از سال ۱۳۴۰ به بعد، به‌ويژه در دهة ۱۳۵۰ سياست‌هايي را اتخاذ ‌کرد که در تعارض با هويت‌هاي قومي بود. در اين دوره تلاش ‌شد از يک نوع ايراني‌گرايي و باستان‌گرايي دفاع شود و سيستم مدرن بر مبناي مدل اروپايي و آمريکايي ساخته شود.

با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در دهه اول سياست باستان‌گرايي کنار گذاشته شد اما از اواخر دهه ۱۳۶۰ تعادلي ايجاد شده و تز هويت ايراني و اسلامي مطرح شد که به‌عنوان راهبرد عمومي مطرح است و فرهنگ‌شناسان هم از اين راهبرد دفاع مي‌کنند. مساله اسلاميت با تکيه بر محوريت مذهب شيعه که عمدة جمعيت مسلمان کشور را تشکيل مي‌دهد با پذيرش و تعامل با اهل سنت مطرح و از طرف ديگر تعريف جديدي از ايرانيت ارائه مي‌شود.

مهمترين سياست راهبردي هويت قومي و ملي در ايران را مي‌توان در منشور حقوق شهروندي ملاحظه کرد که اخيراً توسط رئيس جمهور ابلاغ گرديد. اين رويکرد و راهبرد، عاقلانه‌ترين رويکردي است که در زمينه هويت قومي و ملي اتخاذ شده است. براساس اين سند، تنوع و تکثر به‌رسميت شناخته شده و هويت‌هاي قومي و ملي در تضاد نيستند. در سال‌هاي اخير، دو رويکرد در مقابل همديگر بوده‌اند؛ اين رويکردها هم پايه داخلي و هم پايه خارجي دارند. يک رويکرد رويکرد پان‌ايرانيستي به معناي برتر دانستن نژاد ايراني و فرهنگ ايراني است. در اين رويکرد به فرهنگ ايران، براساس برتري نسبت به فرهنگ ديگران و نه براساس ارزش‌هايي که در درون خود دارد، تاکيد مي‌شود. رويکرد ديگر، رويکرد قوم‌گرايي ملي است که مطالبات قوميتي را نه با هدف فرهنگي بلکه با اهداف سياسي مطرح مي‌کنند و رسيدن به استقلال و تجزيه‌طلبي را دنبال مي‌کنند که در برخي از مواقع به شکل فدراليسم مطرح مي‌شود. اين راهبرد، راهبرد غلطي است که باعث تخريب اقوام خواهد شد. فدراليسم هيچ جايگاهي در ايران نداشته و نخواهد داشت. سيستم ايران براساس پراکنش چند هزارساله اقوام و فرهنگ‌ها ساخته شده است. ايران‌گرايي هم بي‌معناست براي اينکه در بخش بزرگي از تاريخ ايران، اقوام بوده‌اند که حکومت کرده‌اند و اقوام در ساخت فرهنگ و زبان ايراني نقش داشته‌اند. راهبردهايي که دولت مي‌تواند انتخاب کند راهبرد پذيرش تکثر و تنوع، حق انتخاب فرهنگ و آزادي‌هاي فرهنگي در چارچوب هويت ملي است که به‌شکل بسيار خوبي در منشور حقوق شهروندي تدوين شده است.



مطالب مرتبط
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید