نقد و بررسی کتاب «جامعهشناسی هنر (شیوههای دیدن)»
![نقد و بررسی کتاب «جامعهشناسی هنر (شیوههای دیدن)»](https://www.ricac.ac.ir/uploads/thumbs/meetings/2019/11/750xauto_061630750xauto_085000IMG_4603.jpg)
نشست نقد و بررسی کتاب «جامعهشناسی هنر (شیوههای دیدن)» روز شنبه بیستم مهر ۹۸ از ساعت 8 تا 10 صبح در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در این جلسه که با حضور دکتر اعظم راودراد، استاد گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و دکتر نیره توکلی، مدیر گروه جامعهشناسی و هنر انجمن جامعهشناسی ایران و با دبیری دکتر فرزانه فرشیدنیک برگزار شد، ناقدان ضمن ارزیابی محتوا و ساختار کتاب، به کنکاش در مسأله اصلی کتاب و فرایند دستیابی به اهداف و معرفی دستاوردهای آن پرداختند و نقاط قوت و ضعف کتاب در بخشهای تألیف و ترجمه را نیز بررسی کردند.
در مقدمه، دبیر نشست کتاب را به طور جمالی معرفی کرد و گفت: کتاب «جامعه شناسی هنر (شیوههای دیدن)»، با ترجمة جمال محمدی، بهطور مشترک از سوی نشر نی و انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال 1395 منتشر و در سالهای 1397 و 1398، تجدید چاپ شده است. این کتاب شامل دوازده مقاله در حوزة جامعهشناسی است که در قالب دو بخش اصلی تدوین شده و تلاش دارد تا به پرسشهای اساسی جامعهشناسی هنر پاسخ دهد؛ از جمله اینکه هنر چیست؟ چه چیزی هنر محسوب میشود؟ چه کسی تعیین میکند که هنر چیست؟ هنر و جامعه چگونه به هم پیوند خوردهاند؟ چگونه سرشت جامعه بر سرشت هنر تأثیر میگذارد و نیز هنر چگونه روابط اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد؟ مقالات گوناگون این کتاب ارائهدهندة انواع متفاوت پاسخهایی است که جامعهشناسان در تلاشهایشان برای فهم معنای اجتماعی هنر به این پرسشها ارائه کردهاند.
در بخش اول این کتاب، تفکرات نظری که مبنای جامعهشناسی هنر را تشکیل میدهد ارائه شده و بخش دوم تلاش دارد تا چگونگی کاربرد این تفکرات نظری در تحلیل حوزههای مختلف هنری را نشان دهد. هدف عمدة این کتاب، بررسی این مسئله است که مطالعة جامعهشناسیِ هنر، امروزه در چه وضعیتی قرار دارد و در آینده به کدام سمت و سو خواهد رفت.
در ابتدای بحث، راودراد در بررسی جایگاه کتاب در حوزة تخصصی و در مقایسه با آثاری که قبلاً منتشر شده گفت: نویسندگانِ این کتاب، افراد شناختهشدهای هستند و در دیگر کتابهای جامعهشناسیِ هنر نام آنها را دیدهایم. این کتاب دو بخش تئوریک و کاربردی دارد و از این بابت با کتابهایی که صرفاً تئوری هستند متفاوت است. این روش پسندیدهای است که فقط بحث نظری نکنیم و ببینیم این نظریات در عمل چگونه میتواند مورد استفاده قرار بگیرد و به شناخت بهتر ما کمک کند. نکته جالب دیگر در مورد این کتاب، تنوع رویکردهایی است که در آن ارائه شده است؛ به این ترتیب که مقالات بخش اول توسط نویسندگانی با دیدگاههای مختلف نوشته شده و لذا تضارب آرا در این بخشِ کتاب دیده میشود. البته این این تضارب آرا، گفتوگویی نبوده و هر یک از نویسندگان نظرات خود را در قسمتهای مختلف بیان کردهاند ولی در قسمتهایی از کتاب به نظرات یکدیگر نیز اشاره کردهاند.
توکلی نیز در بررسی اولیه کتاب پس از اشاره به برخی اشکالات ویراستاری افزود: این کتاب در مورد صفحه عنوان و نمایهها خوب است و به طور کلی، با یک نگاه میتوان تشخیص داد چه انتظاری از ترجمهاش وجود دارد. مقدمة مترجم در این کتاب، تنها بخش تولیدشدة محتوایی آن به زبان فارسی است؛ بنابراین، اگر بخواهیم در مورد محتوای فارسی کتاب نظر بدهیم مقدمة مترجم مهم و قابل بحث است. وی افزود: در مورد کتابهایی که ترجمه شدهاند، به منظور ارائه نظر دقیقتر دربارة محتوا و ویرایش آن باید بهتر است متن اصلی را برای تطابق در دست داشته باشیم وگرنه چندان نمیتوانیم نظر بدهیم. این کتاب در حوزه تخصصی خود کتاب بسیار خوبی است که به خصوص برای دانشجویان جامعهشناسی هنر مفید است. تأکید این کتاب بر نظرات روشنفکرانی همچون جنت ولف، بوردیو، ژیل دلوز و طرفداران مکتب فرانکفورت بوده که بسیار مهم است. این افراد کسانی هستند که با نظامهای حکومتی و نحوه برخورد آنها با فرهنگ و تبدیل آن به صنعت سودآور، مسئله داشتهاند.
یکی از خوبیهای این کتاب آن است که در آن، نمونههای مشخصی برای اینکه دانشجویان جامعهشناسی و جامعهشناسیِ هنر بتوانند آن را الگو قرار بدهند و از آن ایده بگیرند، وجود دارد. برای مثال، موضوعِ سالمندی که با استفاده از نقاشیهای هورکهایمر مطرح شده و میتوان با توجه به بافت خاورمیانه مطالعات تطبیقی در این زمینه انجام داد. و یا اینکه نگاهی به کلیساهای ایران بندازید و با کلیساهای ارمنستان و اروپای شرقی مقایسه کنید و ببینید که مسیح و حضرت مریم چگونه هستند. این کتاب نشان میدهد که سیر فرهنگ چگونه بوده است و کمک میکند بفهمیم که عناصر انسانی چقدر در هنر تأثیر داشتهاند.
در بخش بعدیِ نشست، مخاطبانِ اصلیِ کتاب و فرآیند دسترسی به اهداف آن به بحث گذاشته شد. در این باره راودراد گفت: بهطورکلی فکر میکنم که هدف این کتاب، پرداختن به مبانی برای جامعهشناسی هنر نیست. طبیعتاً مخاطب این کتاب باید کسی باشد که از جامعهشناسیِ هنر اطلاعات قبلی داشته باشد چراکه نگاهی انتقادی بر آن حاکم است. رویکرد مقالات، رویکردی انتقادی است و در برخی موارد به خود جامعهشناسیِ هنرِ کلاسیک و موجود نیز انتقاد میکند. بنابراین فکر میکنم شاید این کتاب چندان برای دانشجویان مقطع کارشناسی مناسب نباشد چون پیشنیازهای اولیه را در این کتاب نمیبینیم و البته هدف کتاب هم این نبوده است. بنابر این کتاب حاضر مناسب مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری است زیرا دربارة شیوههای دیدن صحبت میکند. این شیوههای دیدن را حتی به خود جامعهشناسی هنر نیز برمیگرداند که باید طور دیگری ببیند. از این منظر نوآوریهایی دارد که اگر بخواهم هر کدام از این دوازده فصل یا حداقل هفت فصل اول را که تئوریک هستند بررسی کنم و حداقل اشارة کوتاهی کنم باید بگویم دیوید انگلیس در بخش تأمل جامعهشناختی دربارة هنر چنان مدافعانه از جامعهشناسی هنر به معنای مرسومی که میشناسیم صحبت میکند و چنان افراطی از گزارههای جامعهشناسی دفاع میکند که یادآور مفهوم تقلیلگراییِ جامعهشناختی است. انگار همه چیز را میخواهد به جامعهشناسی تقلیل دهد و هیچ اعتباری برای خود هنر باقی نگذارد. یعنی کلاً به بعد اجتماعی اولویت میدهد. جالب آنکه بعدتر، و در آخرین مقالة همین فصل که انگلیس نوشته است همین حرفها را نقد میکند. انگار هدفی در کار بوده است که این دو مقاله، مقالات اول و آخر فصلهای تئوریک کتاب باشند. در قسمت اول حسِ نقد ما را عمداً با این شیوة بیان اغراقآمیز از نگاههای جامعهشناسی هنر و اینکه چیزی برای خود باقی نمیگذارد برمیانگیزد و در آخر خودش گفتههای خود را نقد میکند. عین جملات خود در مقالة اولیه را در مقالة آخرِ خود نیز آورده است اما این بار با نگاهی انتقادی و این یعنی راهانداختن بحثی چالشی. گویی میخواهد این نگاه انتقادی را در مخاطبش به طور مستقیم پرورش دهد. من واقعاً نمیدانم که انگلیس عمدی در این کار داشته است یا خیر. چون خود او جزو ویراستاران و گردآورندگان کار است. به هر حال، عمد داشته یا نداشته چنین تأثیری را روی مخاطب خود گذاشته است. جالب است که در جایی با اطمینان و با قاطعیت حرف میزند و در مقالة دیگری حرفهایش را زیر سؤال میبرد و حرف تازهای میزند. این درسِ خوبی است که در این کتاب وجود دارد و من این درس را گرفتم.
نکتة دیگر اینکه کتاب، بسیار تحتتأثیر بوردیو است و در جاهایی بوردیو را توضیح داده است اما در این مورد نیز نکته قابل توجه این است که با اینکه سایة بوردیو مثل پادشاهی ابرقدرت روی کتاب افتاده است ولی بخشی از کتاب، بوردیو علیه بوردیو است. به عبارتی با وجود شیفتگی به بوردیو، باز هم نگاه انتقادیش را از کتاب حذف نکرده است و سعی کرده او را زیر سؤال ببرد. دو مقالة متفاوت در این کتاب هست که شاید بتوان گفت تا کنون در کتابهای دیگر جایشان خالی بوده است. یکی فصل سوم که در مورد بدنِ زنانه در فعالیتهای زنان است و طرح یک رویکرد جامعهشناختی فمنیستی در حوزة جامعهشناسی هنر است. اگر چه من به این مقاله از این باب نقد دارم که فقط به بحث بدن زنانه پرداخته است و از این نظر محدود است، اما از این جهت که بحث را به حوزة جامعهشناسی هنر فمنیستی آورده، حیطة این بحث را بازتر کرده است.
فصل پنجم با عنوان زیبایی شناسیِ نامرئی، دومین مقالة متفاوتی است که مد نظر من قرار گرفته است. این مقاله به این موضوع اشاره دارد که میتوان موارد مختلفی را از دلِ زندگی روزمره به عنوان هنر بیرون کشید. مقاله ویلیس ضمن نقد جامعهشناسی هنرِ کلاسیک که مناسب جامعة سرمایهداری است و سیستم اقتصادی هنر را میگرداند و نگاهی بورژوازی به هنر دارد، به این نکته تأکید میکند که هنر واقعی، هنرِ تودة مردم است. هنرِ زندگی روزمره است. سپس به مواردی از هنر در زندگی روزمرة غرب اشاره میکند. منظورش هنر تودهای و مردمی نیست بلکه منظورش زندگیِ روزمره است که گویی هنری نامرئی در آن است و باید آن را مرئی کرد. میگوید زیباییشناسیِ نامرئي و اثر اجتماعی فرهنگ کالایی است و فرهنگ کلاسیک، هنر را کالایی کرده است. این حرفی متفاوت است. کتاب با این مقاله ثابت میکند که میتوان شیوههای دیدن را تغییر داد و جور دیگری دید. من پیشنهاد میکنم اگر هیچ یک از مقالههای این کتاب را نخواندید، مقالة فصل پنجم را حتماً بخوانید.
در فصل ششمِ کتاب، جنت ولف در مورد مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی فرهنگ صحبت میکند و چندان به بحث جامعهشناسی هنر نمیپردازد و در همان جامعهشناسی فرهنگ باقی میماند. این درحالی است که جامعهشناسیِ فرهنگ نسبت به جامعهشناسیِ هنر، عام است. به نظر من، بودن این مقاله در این کتاب چندان مناسبتی نداشت مگر اینکه جنت ولف حرفهایی در مورد هنر مطرح میکرد، مثل بحثهایی که دربارة تولید هنر و زیباییشناسی جامعهشناختی گفته بود اما در این مقاله چندان به هنر نپرداخته است.
در ادامه جلسه، توکلی در مورد ساختار کتاب و نحوه شکلگیری فصول مختلف آن به این نکته اشاره کرد که ظاهراً تألیف مقالات این کتاب به صورت سفارش توسط مولفان نبوده است. بلکه این مقالات همانند مقاله جنت ولف، پیشتر در جای دیگری چاپ شده و مؤلفان اجازه چاپ و انتشار آن را گرفتهاند. اتفاقاً تعدد مقالات در کتاب نشان میدهد به تکثر شیوههای دیدن توجه دارد و خوبیِ کتاب این است که انتقادی است. بیشترین کاری که جامعهشناسی میتواند بکند این است که بگوید چگونه ببینید. این چگونه دیدن به این معنا نیست که بگوید اینگونه ببینید. بلکه این موضوع که «به چه چیزهایی توجه کنید» مد نظر است. به همه چیز باید نقد داشت. محبوبترین و کارآمدترین آدمها در زمینة جامعهشناسی، طرفداران مکاتب انتقادی بودهاند. یعنی طرفدارِ نظم نبودهاند. نکتهای هم بوردیو گفته و در صفحة ۲۴۵ هست که: «یک قاعدة دگرآیینی داریم و یک قاعدة خودآیینی. قاعدة نخست مطلوب کسانی است که بر میدان سیطره سیاسی و اقتصادی دارند مثل هنر بورژوایی، در حالی که قاعدة دوم اغلب مقولة هنر برای هنر را مصداق بارز آن ذکر میکند و از دید حامیانش تا حدودی از اقتصاد مستقل است طوری که در اینجا هر نوع شکست موقت اثر هنری حاکی از برگزیدگی آن اثر و هر گونه موفقیت آن دال بر مصالحه و سازگاری با قدرت به شمار میآید.» تأکید این کتاب روی شیوههای دیدن است و حُسنِ کتاب این است که هر کسی از زاویة دید خود و رشتة تخصصی خود (از جمله موسیقی، نقاشی، معماری و ...) با این موضوع مواجه شده است. مخاطب کتاب هم باید همینگونه با نگاه انتقادی ببییند.
در ادامه نشست، بخش دوم کتاب با عنوان «از نظریه تا عمل، مطالعات موردی در جامعهشناسی هنر» و فصول مختلف آن بررسی شد. راودراد در بررسی محتوای این بخش به این نکته اشاره کرد که نقطه قوت اصلی این بخش، پرداختن به همة هنرهاست و برخلاف بسیاری از آثار مشابه، این کتاب تنها به هنر نقاشی نپرداخته است. نقاشی همواره سیطرهای آشکار بر حوزة جامعهشناسیِ هنر و یا حتی تاریخ هنر داشته است. گویی جامعهشناسیِ هنر، جامعهشناسیِ نقاشی است. این کتاب خوشبختانه چنین کاری نکرده و به هنرهای دیگر نیز میدان داده و آنها را به رسمیت شناخته است. تنها مقالهای که به نقاشی پرداخته، فصل هشتم است. فصل نهم دربارة فیلم، فصل دهم دربارة اپرا و موسیقی و فصل یازدهم درباره موسیقی جهانی و جهانیسازی صدا است. فصل دوازدهم نیز به معماری هم پرداخته است. معماری از آن هنرهایی است که جامعهشناسانِ هنر (شاید به دلیل نیاز به دانش ویژة معماری) کمتر به آن پرداختهاند ولی این کتاب به معماری نیز پرداخته و بازسازی برلین را با رویکرد جامعهشناسیِ هنری بررسی کرده و توضیح داده که چه رویکردهایی در این زمینه وجود دارد.
وی در ادامه افزود که ضعف عمدة کتاب این است که صرفاً بر آثار هنری متمرکز شده است. در حالی که جامعهشناسیِ هنر فقط این نیست. جامعهشناسی هنر، محورهای مختلفی دارد که تنها یکی از آنها «آثار هنری» است. از دیگر محورهای عمده جامعهشناسی هنر میتوان به «مخاطبان هنر»، «مطالعة تأثیرات هنر بر جامعه»، «اقتضائات هنرهای مختلف از منظر جامعهشناسی» و ... اشاره کرد که این کتاب بحثی در خصوص آنها ندارد.
در خاتمة جلسه، ناقدان دربارة ترجمه و ویراستاریِ کتاب، نظر دادند. توکلی در اشاره به مقدمة مترجم گفت: به نظر میرسد مترجم در مقدمة این کتاب بیشتر زبان و لحن روشنفکری و یکسویهنگر دارد. مقدمهنویسی هم میتواند اضافهکردن بر کالبد علم باشد. چون میتوانید کتابی را که دیدهاید و با ترجمه آن را درک کردهاید، از جانب خود بشناسانید. چون هر نوع خواندنی، یک تفسیر است. میتوان در مقدمأ یک اثر ترجمه، با تفسیر و نقد، مفهوم اصلی آن را بیان کرد. ترجمه یعنی انتقال فرهنگی به فرهنگ دیگر. وقتی دارید کاری را ترجمه میکنید فرهنگی را منتقل میکنید پس بجا است تا مترجم در مقدمة کتاب ترجمهشده، به این مهم بپردازد. وی در مورد ویراستاری کتاب نیز گفت: من به این کتاب نقد ویرایشی دارم به ویژه به کسانی که ویراستار هستند ولی خوب عمل نمیکنند. در بخشهایی از متن، یا کار مترجم ایراد داشته یا ویراستار. اغلبِ ویرگولها در متن، به درستی استفاده نشده است. برخی جملات، درازنویسی دارد. افعال ناقص هم استفاده شده است. استفاده از «توسط» و «مورد.... قرارگرفتن» زیاد است. تلفظهای غلط بسیاری وجود دارد مثل اسامی که به شکل: «هیوبرت فون» و «هرکهومر» نوشته شده و نهایتاً حشو بسیار دارد.
راودراد نیز در خصوص مقدمة مترجم گفت: به نظر من نیز بهتر است در چاپهای بعدی، مقدمه اصلاح شود اما ترجمة کتاب، خوب و سلیس است. وی افزود: مشکلی که در مورد اسامی در این کتاب وجود دارد، نگارش متفاوت بعضی اسامی است. مثلاً در جایی نوشته شده «لکان» و در جای دیگر «لاکان». یا اسم جنت ولف، به شکلهای مختلف «جانت ولف» و «ژانت ولف» در بخشهای مختلف کتاب درج شده است. اما در مجموع باید گفت ترجمه بسیار روان و مطالعه و فهم آن راحت است که همین امر مطالعة کتاب را بسیار ساده کرده است.
در خاتمه بحث، سخنرانان به پرسشهای حاضران در خصوص مباحث کتاب پاسخ دادند.
ویراستار و تدوین کننده: : فرزانه فرشیدنیک
آموزش علوماجتماعی در مدارس و مسئله شهروندی
![پژواک یک نامه](https://www.ricac.ac.ir/uploads/thumbs/meetings/2024/06/80x80_074735yt.jpg)