عرضه نظریه گفتمان بر فلسفه صدرا (مطالعه تطبیقی نظریه گفتمان با مبانی حکمت صدرایی)

عرضه نظریه گفتمان بر فلسفه صدرا   (مطالعه تطبیقی نظریه گفتمان با مبانی حکمت صدرایی)

سخنران: میثم قمشیان


تاریخ برگزاری: 21 اردیبهشت 95


نخستین نشست از سلسله نشست‌های ارتباطات صدرایی با عنوان «عرضه نظریه گفتمان بر فلسفه صدرا (مطالعه تطبیقی نظریه گفتمان با مبانی حکمت صدرایی)» روز ‏سه‏شنبه 21 اردیبهشت با حضور میثم قمشیان در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

در ابتدای این نشست، آقای قمشیان با اشاره به هدف نشست گفت: در این نشست، قصد داریم تا با عرضه نظريه‌ گفتمان بر حکمت صدرايي به عنوان یکی از مکاتب فلسفه اسلامی، صحت و سقم مدعیات آن را نسبت به اندیشه اسلامی واکاوی کنیم.

چنانچه نظريه‌ گفتمان را در جهان سوم (جهان اجتماعي و بين‏الاذهاني) معتبر بدانيم، تغاير زيادي با فلسفه‌ صدرايي پيدا نمي‏کند، اما اگر قرار است نظريه‌ گفتمان به جهان اول (نفس ‏الامر) هم سرايت يابد، اين مسئله با بديهيات فلسفه‌ اسلامي تناقض خواهد يافت. يافته‏ هاي نظريه‌ گفتمان، پيش از اين در ادبيات اسلامي، با نگاهي عميق‏تر، آمده است که البته با مطالعه‌ نظريه‌ گفتمان، اين معارف براي ما سريع‏تر قابل کشف خواهند بود و اين خود يکي از ثمرات مطالعه‌ اين نظريه و مؤيدي بر مطرود نبودن تمام آن است.

در ادامه قمشیان گفت: نظريه‌ اجتماعي در نيمه‌ دوم قرن بيستم شاهد توجه خاص به مقوله‌ زبان بوده است. «چرخش زباني» اصطلاحي است که درباره‌ همين امر به کار برده مي‏شود. رواج مفهوم «گفتمان» در علوم انساني نيز محصول همين چرخش زباني است. البته چرخش زبانی در ابتدا در فلسفه و زبان‏شناسی بوجود آمد و پس از آن بود که اندک اندک وارد قلمرو علوم اجتماعی شد.

مفهوم گفتمان، اگر چه در متون علمی، رسانه‏ای و حتی محاورات عام بسیار به کار می‏رود اما در هنگام تعریف، به یکی از واژگان سخت تبدیل می‏شود. هنوز هم بسياري از نويسندگان و پژوهشگران در رابطه با مفهوم «گفتمان» و «تحليل گفتمان» با مشکلات جدي، چه از نظر مفهومي و چه از نظر کاربردي و حتي ساختاري روبرو هستند. این واژه که در مقابل کلمه‌ انگلیسیdiscourse و به عنوان معادل آن در زبان فارسی وضع شده، در طول زمان دستخوش تغييرات اساسي شده است. در فرهنگ انگليسي آکسفورد، معاني اين واژه از «مسير پيش ‏رو»، «جريان رونده»، «روند يا توالي زمان»، «حوادث» تا «حرکت کردن»، «سپري کردن»، «گذشتن از مکاني يا منطقه‏اي» يا «صحبت کردن يا نوشتن درباره يک موضوع» و «اقدام به گفتن يا نوشتن چيزي» را شامل می‏شود. فرهنگ وبستر هم معاني‏اي نظير «عمل»، «قدرت يا قوه تعقل»، «استعداد تفکر و انديشيدن بطور متوالي و منطقي»، «حرکت از يک حکم به حکم ديگر بر اساس توالي منطقي»، «روال يا جريان حوادث»، «تبادل کلامي آراء و عقايد»، «گفتار يا نوشتاري که واحدهاي آن به هم مرتبط هستند» را ذيل واژه‌discourse آورده است. همچنين از گفتمان معاني ديگري چون «عقيده‌ عمومي»، «کردار اجتماعي»، «نظام»، «ساخت»، «فکر غالب» و... نيز ذکر شده است.

مفهوم گفتمان از نظر ساختاري، به مباحث، نقد و نظرهاي عالمانه‏اي اطلاق مي‏شود که در زمينه‏هاي مختلف علوم انساني و اجتماعي صورت مي‏گيرد. گفتمان، تعيين‏کننده‌ نحوه‌ انديشه و خود متأثر از ساختارهاي انديشه‏اي قراردادي است. بدین ترتیب به مرور زمان، گفتمان از معنای ساده‌ گفتگو به معنای اصطلاحی و تخصصی‏ای تبدیل شده است که افاده‌ فضای فکری - رفتاری یک گروه یا جامعه و غیره از آن می‏شود. لذا برای گفتمان می‏توان تعریف زیر را ارائه کرد:

 «اندیشه‌ و فضایی فکری که در جامعه فراگیر شده، در مسائل و موضوعات مختلف جاری می‏شود و می‏تواند متغیر و متحرک هم باشد.» این تعریف، هنگامی که با نظرات میشل فوکو درباره‌ گفتمان مقایسه شود، گسترش معنایی می‏یابد.

وی افزود: بحث گفتمان تا حدود زيادي با نظرات ميشل فوکو فیلسوف فرانسوی، آميخته شده است. از نظر او گفتمان‏ها اموري هستند که به طور نظامند موضوعاتي را شکل مي‏دهند. گفتمان‏ها درباره‌ موضوعات صحبت نکرده، هويت موضوعات را تعيين نمي‏کنند بلکه سازنده‌ موضوعاتند و در فرايند اين سازندگي مداخله‌ خود را پنهان مي‏کنند. در این تعریف هم به نوعی فضای فکری خاصی را که بر جامعه و عمل آن حاکم شده است، شاهدیم. پس گفتمان‏ها مقولاتي ايدئولوژيک‏اند. مفهوم «ایدئولوژی» البته یادآور بحث «قدرت» نیز خواهد بود و بنابراین گفتمان با مقوله‌ قدرت، ارتباطی وثیق دارد. اکثر کارهاي تحليل گفتماني‏اي هم که در غرب در حوزه‌ رسانه‏ها صورت گرفته، مربوط به ابعاد ايدئولوژيک پيام‏هاي رسانه‏اي بوده است. يکي از کارکردهاي تحليل گفتمان، رصد ساختارهاي قدرت حاکم در پيام‏هاي رسانه‏اي، اصلاح، تعديل و يا نقد آنها است.

قمشیان گفت: نظریه‌ گفتمان به پديده‏هايي همچون دين هم از منظري بيروني نگريسته و آن را تحليل مي‏کند. اما مراد از دین برای تحلیلگران گفتمانی دین، چیزی نیست که در ادبیات اسلامی از آن به «لوح محفوظ» یاد می‏شود بلکه به تاریخ دین و سیره‌ متدینین اشاره دارد که این می‏تواند متأثر از ایدئولوژی، گفتمان، قدرت و هر چیز دیگری باشد.

ادبيات نظريه گفتمان در اين سطحي که بحث شد، در حوزه‌ «واقعيت اجتماعي» يا جهان سوم از نظر انسان‏شناختي قرار مي‏گيرد و نه حقيقت دينيه و جهان نفس‏الامر. توضیح آنکه جهان اول، نفس‏الامر یا واقعیت خارجی و مستقل از ذهن انسان است. جهان دوم، خوانشی است که در ذهن انسان از یک واقعیت پیشینی صورت می‏گیرد و جهان سوم هم دریافت بین‏الاذهانی افراد یک جامعه درباره‌ یک موضوع مشخص است.

سطحي ديگر از تحليل و بحث در حوزه‌ گفتمان نيز وجود دارد که عمدتاً اشخاصي نظير ميشل فوکو، به آن پايبند هستند. البته ميشل فوکو نسبي‏گرايي خود را به طور مشخص، محدود به موضوع گفتمان نمي‏کند. او به طور کلي «حقيقت واحد و جهان‏گستري» را قبول ندارد و اين امر را توهم و فريبي بيش تلقي نمي‏کند. او درکي فرازماني و فرامکاني براي شخص قائل نيست و از اينجا است که وارد تحليل گفتمان‏هاي تاريخي و مناسبات قدرت براي آنچه که آن را «ايجاد» حقيقت مي‏داند، مي‏شود.

فوکو انسان را محدود در گفتمان‏هاي تاريخي خود مي‏داند و حسب عدم اعتقادش به يک حقيقت فرازماني و فرامکاني، فراتر از تاريخ و قدرت، چيزي را منبع حقيقت نمي‏داند. از منظر او، حقيقت، علم و دانش، همگي تابع گفتمان‏هاي غالب است که اين گفتمان تاريخي است.

در ادامه، قمشیان گفت: در فلسفه صدرايي صعود انسان از مرحله‌ درک ماهيات به درک اصل وجود، ممکن تلقي شده است. از مصادیق ماهیات هم می‏توان به مفاهیم یادشده نظیر گفتمان، تاریخ، زبان و غیره اشاره داشت. لذا انسان مي‏تواند به علمي دست يابد که مقيد به گفتمان، زبان و زمان نباشد و بنابراین فراتر از گفتمان، به حقیقت وجود دست یابد. رسیدن انسان به این حقیقت فراگفتمانی را در ادبیات حکمت صدرایی با معادلاتی نظیر «مشاهده‌ خیال منفصل» باید جستجو کرد و عدم رسیدن او به این مقام را نیز می‏توان جزء ادراکات انسان در عالم مثال متصل دانست. درک ماهیات به ذهن مرتبط می‏شود اما خاصیت وجود، این است که بر خلاف ماهیت، به ذهن منتقل نمی‏شود. لذا آنچه که در درک حضوری و عالم مثال منفصل رخ می‏دهد، درک وجود است. آنچه که امثال فوکو و سایر قائلین به نظریه‌ گفتمان به آن باور دارند، اموری است که ذهن انسان از تاریخ، زبان و غیره در می‏یابد و بنابراین در سطح عالم مثال متصل و ماهیات باقی می‏ماند.

وی گفت: يکي از مهمترين معاني گفتمان، گفتمان به مثابه روش است. در گفتمان به معناي روش ما با يک شيوه‌ نوين تحليل در عرصه علوم اجتماعي و سياسي مواجه هستیم که درصدد بازگو کردن و نشان دادن معاني نهفته و پنهان متن و زمينه‌ متن است. در اين سطح از برخورد با موضوع گفتمان، خوانش‏ها، تفاسير و بازنمايي‏هايي که در رسانه‏ها از يک واقعيت انجام شده است، کشف و رمزگشايي مي‏شود. اين موضوع هم در اصل خود تناقضي با بنيان‏هاي ديني ندارد.

بهترين سوال در نسبت ميان نظريه‌ گفتمان و فلسفه‌ صدرايي مي‏تواند اين‏گونه باشد: فلسفه‌ صدرايي با چه بخش‏هايي از نظريه گفتمان موافق است و با چه بخش‏هايي خير؟ ساده‏ترين پاسخ به اين سوال هم مي‏تواند بدين صورت بيان شود: بخش‏هايي از نظريه‌ گفتمان که به انکار وجود يک حقيقت فراتاريخي و فرامکاني مي‏پردازد، با آموزه‏هاي صدرايي و بالاتر از آن، ديني، در تضاد و تعارض کامل قرار دارد. همچنين مباحثي که به نسبيت معرفت و عدم قطعيت اشاره مي‏کند هم مي‏تواند با ادبيات حکمت اسلامي و فلسفه‌ صدرايي متضاد باشد.

توضيح اين نکته لازم است که برخي اوقات معرفت را «نسبي» تلقي مي‏کنيم و برخي ديگر از اوقات «نسبتي». تلقي دوم به اين معنا است که هر کس بدون آنکه اصل وجود واقعيت و يا حقيقت را انکار کند به محدوديت شناخت خود معترف بوده و در نسبت خود با حقيقت، معرفتي را کسب مي‏کند. اين نوع تلقي از علم و معرفت، تنافري با فلسفه‌ صدرايي ندارد و به لحاظ نظري، امکان فراتر رفتن از تاريخ و گفتمان و درک بلاواسطه‌ حقيقت ممکن مي‏شود. همچنان که گفته مي‏شود علم، عالم و معلوم يکي شده و بر هم منطبق مي‏شوند.

وی در ادامه افزود: يکي از اشکالاتي که ممکن است توسط حکمت و فلسفه‌ صدرايي بر نظريه‌ گفتمان وارد شود، هنگامي است که گفتمان بخواهد خود را در مقابل دين و در رقابت با آن تعريف کند و نه آنچه که به دين عرضه مي‏شود. هنگامي که با نگاهي برخاسته از حکمت و فلسفه‌ اسلامي به موضوع گفتمان نظر افکنده مي‏شود، دين بيشتر خود را به عنوان يک «فراگفتمان» معرفي مي‏کند نه يک گفتمان؛ چرا که يک فراگفتمان حاضر نيست سرزمين معرفت، به تملک ديگران در آيد؛ بلکه تنها مي‏خواهد هر کس وارد اين سرزمين مي‏شود، مستأجر بي چون و چراي او باشد. همچنين براي همه‌ تاريخ – از آغاز تا انجام- گفتني‏هايي دارد و چيزي باقي نمي‏گذارد که ديگران درباره‌اش سخن بگويند. آنچه که درباره‌ گفتمان گفته مي‏شود و آن هم تغييرپذيري به معناي بي‏تعيني است، درباره‌ دين اسلام مورد تأييد نخواهد بود، چرا که ادعاي اين دين، اتصال به اصل حقيقتِ تکوينِ عالمِ خلقت است. بنابراين فراتر از همه‌ گفتمان‏ها است و البته همه‌ گفتمان‏ها مي‏توانند خود را بر آن عرضه کرده و پاسخ گيرند.

با تحليل بالا، گفتمان‏ها در طول دين قرار مي‏گيرند و البته رابطه‌ گفتمان‏ها با دين مي‏تواند حالت‏هاي سه گانه‌ تباين، عموم و خصوص مطلق و عموم خصوص من‏وجه باشد. چرا که برخي از گفتمان‏ها ممکن است به صورت جزيي يا کلي تعارض‏هایی را با دين، در خود داشته باشند. دين اسلام بالاترين و پاياني‏ترين دين و اکمل و احسن اديان به شمار مي‏آيد. به همین دلیل هم مراتب بالاتري از وجود را اشغال مي‏کند و گفتماني هم‏ارز براي آن قابل تصور نيست. به همين دليل است که پذيرش ديني ديگر در کلام قرآن مورد قبول واقع نشده و سبب زيانکاري در آخرت عنوان شده است. البته خوانش‏ها و گفتمان‏های متفاوتی از این دین ممکن است بوجود آید ولی در اینجا، صحبت بر سر وجود دین، فارغ از کثرات ماهیتی آن (خوانش‏ها) است.

نتيجه آنکه دين اسلام در نوع خود و در مقايسه با ساير رقبا در نهايت وحدت خواهد بود و چيزي هم‏ارز آن نيست که بتواند با آن رابطه‌ تساوي داشته باشد. پس رابطه‌ تساوي ميان دين و يک گفتمان ديگر وجود نخواهد داشت زيرا دين در آن صورت از فراگفتمان بودن خواهد افتاد.

در پایان، قمشیان با جمع‏بندی و نتیجه‏ گیری سخنانش، بیان کرد: آنچه که از مقايسه‌ نظريه‌ گفتمان، به ویژه نظرات فوکو درباره‌ آن و حکمت صدرايي بدست مي‏آيد، آن است که در ابتدا، هم فوکو نظريه‌ خود را که مربوط به جهان دوم و سوم است به نادرست به جهان اول تعميم مي‏دهد و هم جايگاه نظريه‌ فوکو توسط صدرائيون نبايد به کلي طرد شود و حتي تحليل‏هاي آن اگر صرفاً در جهان دوم و سوم که مي‏تواند توسط فلسفه و کلام اسلامي تأييد شود لحاظ گردد، مي‏تواند در اين نظرگاه انديشه ‏اي مقبوليت يابد.

همچنين در فلسفه‌ صدرايي امکان عبور انسان از ماهيات و محدوديت‏هايي نظير زمان، تاريخ و آنچه که فوکو آن را گفتمان مي‏نامد وجود دارد و بنابراين علمي که بر پايه‌ وحي و شهود بوده و حتي مسلط بر طبيعت، گفتمان، تاريخ و قدرت باشد قابل دستيابي است. همچنين عالم، مقيد به حقيقتي پيشيني است و نفي حقيقت توسط فوکو، در فلسفه‌ اسلامي به شدت رد مي‏شود.

اما آنچه که فوکو در خصوص قدرت مويرگي بيان کرده است قرن‏ها پيشتر در متون ديني و مذهبي ما آمده است و به همين دليل نمي‏تواند کاملاً نادرست تلقي شود. واکاوي اين قدرت نيز توسط روش «تحليل گفتمان» مي‏تواند مورد تأييد فلسفه‌ صدرايي و حکمت اسلامي قرار گيرد. همچنان که ساير روش‏ها، مانند روش کمي هم اگر داعيه‌ انحصار روشي نداشته باشند و در جايگاه خود به کار گرفته شوند، مورد نفی فلسفه صدرایی قرار نمی‏گیرند.

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید